167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

منطق الطير عطار

  • صد هزاران مرغ در راه آمدند
    سايه وان ماهي و ماه آمدند
  • شورشي بر وي پديد آمد به زور
    گفت يا رب در دلم افتاد شور
  • با چنين درگه که در رفعت تر است
    اين چنين خالي ز مشتاقان چراست
  • در بياباني که طاوس فلک
    هيچ مي سنجد درو بي هيچ شک
  • کي بود مرغي دگر را در جهان
    طاقت آن راه هرگز يک زمان
  • پس بدو گفتند اي داناي راه
    بي ادب نتوان شدن در پيش شاه
  • هر يکي راهست در دل مشکلي
    مي ببايد راه را فارغ دلي
  • زآنک مي دانيم کين راه دراز
    در ميان شبهه ندهد نور باز
  • دل چو فارغ گشت، تن در ره دهيم
    بي دل و تن سر بدان درگه نهيم
  • هر دو آنجا برکشيدند آن زمان
    غلغلي افتاد ازيشان در جهان
  • لحن ايشان هرکه را در گوش شد
    بي قرار آمد ولي مدهوش شد
  • چون تو جويايي و ماجويان راست
    در ميان ما تفاوت از چه خاست
  • تو مکن در يک نفس طاعت رها
    پس منه طاعت چو کردي بر بها
  • در بن دريا فکنده بود شست
    شه سلامش کرد و درپيشش نشست
  • خونيي را کشت شاهي در عقاب
    ديد آن صوفي مگر او را به خواب
  • در بهشت عدن خندان مي گذشت
    گاه خرم گه خرامان مي گذشت
  • صوفيش گفتا تو خوني بوده اي
    دايما در سرنگوني بوده اي
  • هرک چشم دولتي بر وي فتاد
    جانش در يک دم به صد سر پي فتاد
  • پير ما لابد راه آمد ترا
    در همه کاري پناه آمد ترا
  • نه ترا چشمست و نه ره کوته است
    پير در راهت قلاوز ره است
  • شاه با او گفت اي درويش من
    چيست کار تو بگو در پيش من
  • پيرمردي ام معيل و بارکش
    روز و شب در دشت باشم خارکش
  • کوههاي آتشين در ره بسيست
    وين چنين کاري نه کار هرکسيست
  • صد هزاران سر درين ره گوي شد
    بس که خونها زين طلب در جوي شد
  • صد هزاران خلق همچون کرم زرد
    زار مي ميرند در دنيا به درد