167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

منطق الطير عطار

  • جمله از شومي او بگريختند
    در غم او خاک بر سر ريختند
  • گر شما را کار افتادي دمي
    هم دمي بودي مرا در هر غمي
  • چشم پر خون و دهن پر زهر ماند
    در دهان اژدهاي دهر ماند
  • هيچ کافر در جهان ندهد رضا
    آنچ کرد آن پير اسلام از قضا
  • گر مرا در سرزنش گيرد کسي
    گو درين ره اين چنين افتد بسي
  • در چنين ره کان نه بن دارد نه سر
    کس مبادا ايمن از مکر و خطر
  • عاقبت رفتند سوي کعبه باز
    مانده جان در سوختن، تن درگداز
  • وانگه ايشان از حيا حيران شده
    هر يکي در گوشه پنهان شده
  • شيخ ما گرچه بسي در دين بتاخت
    از کهن گبريش مي نتوان شناخت
  • با مريدان گفت اي تر دامنان
    در وفاداري نه مرد و نه زنان
  • وقت ناکامي توان دانست يار
    خود بود در کامراني صد هزار
  • شيخ چون افتاد در کام نهنگ
    جمله زو بگريختيد از نام و ننگ
  • عزم آن کرديم تا با او بهم
    هم نفس باشيم در شادي و غم
  • گر ز شيخ خويش کرديد احتراز
    از در حق از چه مي گرديد باز
  • لازم درگاه حق باشيم ما
    در تظلم خاک مي پاشيم ما
  • پيرهن پوشيم از کاغذ همه
    در رسيم آخر به شيخ خود همه
  • بر در حق هر يکي را صد هزار
    گه شفاعت گاه زاري بود کار
  • از تضرع کردن آن قوم پاک
    در فلک افتاد جوشي صعب ناک
  • مصطفي را ديد مي آمد چو ماه
    در برافکنده دو گيسوي سياه
  • همت عاليت کار خويش کرد
    دم نزد تا شيخ را در پيش کرد
  • در ميان شيخ و حق از ديرگاه
    بود گردي و غباري بس سياه
  • شيخ را مي ديد چون آتش شده
    در ميان بي قراري خوش شده
  • شيخ چون اصحاب را از دور ديد
    خويشتن را در ميان بي نور ديد
  • گه ز آتش پرده گردون بسوخت
    گه ز حسرت در تن او خون بسوخت
  • منت ايزد را که در درياي قار
    کرده راهي همچو خورشيد آشکار