167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در بهارستان بي رنگي، گل بي خار ما
    خار در پيراهن از انديشه باطل نداشت
  • در غريبي از لباس سلطنت شد کامياب
    در وطن هر کس چو ماه مصر پيراهن نداشت
  • تا نهادم پاي در وحشت سراي روزگار
    عمر من در فکر آزادي چو زنداني گذشت
  • سنبل فردوس شد در خوابگاه نيستي
    آنچه ز ايام حياتم در پريشاني گذشت
  • هر که دارد قامت رعناي او را در نظر
    مي رود دايم سراسر در خيابان بهشت
  • قانعان را در دل خرسند آه سرد نيست
    ره نمي باشد خزان را در گلستان بهشت
  • گاه در آغوش گل، گه در کنار آفتاب
    شبنمي بنگر چها از ديده بيدار يافت
  • خودنمايي شيوه ما نيست در راه طلب
    گرد ما را هيچ کس در دامن صحرا نيافت
  • زندگاني در ميان خلق صائب مشکل است
    ورنه عريان مي توان در خانه زنبور رفت
  • در شکست آرزو زنهار کوتاهي مکن
    تا تواني خاروخس در چشم دنيا کرد رفت
  • در کدامين ساعت سنگين ندانم کوه غم
    در زمين سينه ما خاکساران جا گرفت
  • در کمان سخت نتوان حفظ کردن تير را
    آه جا در خاطر غمناک نتواند گرفت
  • رنگ ريزي هاي پي در پي تماشاکردني است
    در گلستانت دم سرد خزان خواهد گرفت
  • در خرابات مغان منزل نمي بايد گرفت
    چون گرفتي، کين کس در دل نمي بايد گرفت
  • چشم بد بسيار دارد در کمين آسودگي
    چون سپند آرام در محفل نمي بايد گرفت
  • کلک صائب جوهر خود گر چنين خواهد نمود
    در دل ياقوت خواهد برق غيرت در گرفت
  • ز بستن ديده شهباز در فکر شکار افتد
    کند در پرده مشق دلبري پوشيدن چشمت
  • نيست در جستن درمان دل کم حوصله را
    در طلبکاري درد تو شتابي که مراست
  • در سيه خانه ليلي نبو مجنون را
    با خيال تو حضوري که مرا در شبهاست
  • هر دري شارع صد قافله تفرقه است
    زود بر در زن ازان خانه که در بسيارست
  • از تماشاي گهر نعل در آتش دارد
    ورنه در سينه غواص نفس بسيارست
  • در وطن اهل هنر داغ غريبي دارند
    در صدف گرد يتيمي به جبين گهرست
  • ساکن از شيشه ساعت نشود ريگ روان
    گر چه در جسم بود روح همان در سفرست
  • در ره عشق که در هر قدمش صد خطرست
    ديده آبله را هر مژه از نيشترست
  • حال روشن گهران را همه کس مي داند
    هر چه در خانه آيينه بود، در نظرست