167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

منطق الطير عطار

  • چون عمر پيش اويس آمد به جوش
    گفت افکندم خلافت در فروش
  • چون اويس اين حرف بشنيد از عمر
    گفت تو بگذار و فارغ در گذر
  • تو بيفکن، هرک رابايد، ز راه
    باز برگيرد شود در پيشگاه
  • عهده در گردنت صديق کرد
    آن نه بر عميا که بر تحقيق کرد
  • من همي ننهادمي بي او به هم
    پيش حق در جنت المأوي قدم
  • مرتضا را چون بکشت آن مرد زشت
    مرتضي بي او نمي شد در بهشت
  • گفت پنداري ز درد کار خويش
    مرتضي در چاه گفت اسرار خويش
  • در تعصب مي زند جان تو جوش
    مرتضا را جان چنين نبود خموش
  • مرتضا را مي مکن بر خود قياس
    زانک در حق غرق بود آن حق شناس
  • در فضولي مي کني ديوان سياه
    گوي بردي گر زفان داري نگاه
  • پيش يار غار، صديق جهان
    هم براي جان او در باخت جان
  • هر دو جان بازان راه او شدند
    جان فشانان در پناه او شدند
  • گرنه در حق جان و دل گم دارمي
    يک نفس پرواي مردم دارمي
  • چون نبودم تا که بودم خودشناس
    ديگري را کي شناسم در قياس
  • چون بگشتي از گرامي تر کسي
    پر گنه هستند در امت بسي
  • گر تو مي خواهي که کس را در جهان
    از گناه امتت نبود نشان
  • آنچ ايشان کرده اند آن پيش گير
    در سلامت رو طريق خويش گير
  • يا قدم در صدق نه صديق وار
    يا نه چون فاروق کن عدل اختيار
  • در تعصب اين فضولي مي مکن
    از سر خويش اين رسولي مي مکن
  • نيست در شرعت سخن تنها قبول
    چه سخن گويي ز ياران رسول
  • نيست در من اين فضولي اي اله
    از تعصب دار پيوستم نگاه
  • پاک گردان از تعصب جان من
    گو مباش اين قصه در ديوان من
  • مرحبا اي هدهد هادي شده
    در حقيقت پيک هر وادي شده
  • ديو را در بند و زندان باز دار
    تا سليمان را تو باشي رازدار
  • ديو را وقتي که در زندان کني
    با سليمان قصد شادروان کني