167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

منطق الطير عطار

  • در غلط نبود که مي داند که کيست
    چون همه اوست اين غلط کردن ز چيست
  • در غلط افتادن احول را بود
    اين نظر مردي معطل را بود
  • بام تو پر پاسبان، در پر عسس
    سوي تو چون راه يابد هيچ کس
  • گرچه در جان گنج پنهان هم تويي
    آشکارا بر تن و جان هم تويي
  • چون تويي جاويد در هستي تمام
    دستها کلي فرو بستي تمام
  • اي خرد سرگشته درگاه تو
    عقل را سر رشته گم در راه تو
  • جمله عالم به تو بينم عيان
    وز تو در عالم نمي بينم نشان
  • آفتاب از شوق تو رفته ز هوش
    هر شبي در روي مي ماليد گوش
  • بحر در شورت سرانداز آمده
    دامني تر خشک لب باز آمده
  • کوه را صد عقبه بر ره مانده
    پاي در گل تا کمر گه مانده
  • باد بي تو بي سر و پاي آمده
    باد در کف باد پيماي آمده
  • چند گويم چون نيايي در صفت
    چون کنم چون من ندارم معرفت
  • گر تو اي دل طالبي در راه رو
    مي نگر از پيش و پس آگاه رو
  • برتر از علمست و بيرون از عيانست
    زانک در قدوسي خود بي نشانست
  • ذره ذره در دو گيتي وهم تست
    هرچ داني نه خداست آن فهم تست
  • چيست جان در کار او سرگشته اي
    دل جگر خواري به خون آغشته اي
  • مي مکن چندين قياس اي حق شناس
    زانک نايد کار بي چون در قياس
  • در جلالش عقل و جان فرتوت شد
    عقل حيران گشت و جان مبهوت شد
  • چون جزو در هر دو عالم نيست کس
    با که سازد اينت سودا و هوس
  • اي خليفه زاده بي معرفت
    با پدر در معرفت شو هم صفت
  • چون رسيد آخر به آدم فطرتش
    در پس صد پرده برد از غيرتش
  • گنج در قعرست گيتي چون طلسم
    بشکند آخر طلسم و بند جسم
  • همچنين مي رو به پايانش مپرس
    در چنين دردي به درمانش مپرس
  • در بن اين بحر بي پايان بسي
    غرقه گشتند و خبر نيست از کسي
  • در چنين بحري که بحر اعظمست
    عالمي ذره ست و ذره عالمست