167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • عروش هشت جنت در فراقت
    ازين نه بم نواي زير داده
  • دل من يا رسول الله خفته است
    دلي در بند تا بيدار گردد
  • در فصل بهار و موسم گل
    بي عشق مدار عاشقان را
  • زان جوش به گوش خاک در دهر
    ني رست و به صد نوا برآمد
  • گفتم به طبيب درد خود را
    دردم چو طبيب ديد در دم
  • چون لاله ز سر کله بينداز
    سرخوش شو و دست در ميان کن
  • صد گوهر معني ار تواني
    در گوش حريف نکته دان کن
  • وان دم که رسي به شعر عطار
    در مجلس عاشقان روان کن
  • آن لحظه که جان شود خرامان
    در هودج کبريا بر افلاک
  • تو باز گشاده بال همت
    در خوف هواي لا و الا
  • بربود نقاب ما سوي الله
    از چشم خرد در آن تماشا
  • در جذبه وصل يار از آن سان
    شبنم که فتد درون دريا
  • در بسته به مهر خاتم دين
    وان مهر به دست عشق همزاد
  • نقدي که خلاصه دو کون است
    در جنب وجود او مهياست
  • اين است سخن که تا تواني
    خود را ز برون در نماني
  • جايي مرو و به خود فرو شو
    در نسخه توست اين لغت ضم
  • منطق الطير عطار

  • کرد در شش روز هفت انجم پديد
    وز دو حرف آورد نه طارم پديد
  • مهره انجم ز زرين حقه ساخت
    با فلک در حقه هر شب مهره باخت
  • دام تن را مختلف احوال کرد
    مرغ جان را خاک در دنبال کرد
  • بحر را بگذاشت در تسليم خويش
    کوه را افسرده کرد از بيم خويش
  • روح را در صورت پاک اونمود
    اين همه کار از کفي خاک او نمود
  • گاه گل در روي آتش دسته کرد
    گاه پل بر روي دريا بسته کرد
  • بست موري را کمر چون موي سر
    کرد او را با سليمان در کمر
  • درنگر اول که با آدم چه کرد
    عمرها بر وي در آن ماتم چه کرد
  • باز اسمعيل را بين سوگوار
    کبش او قربان شده در کوي يار