167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • جانم بسوخت چاره خموشي است چون کنم
    چون در چنين مقام سخن نيست معتبر
  • زين پيش بوده ايد جگر گوشه جهان
    اکنون چه شد که آب نداريد در جگر
  • از بيم قهر تو دل عطار خسته شد
    از روي لطف در من دلخسته کن نظر
  • چيزي که ديدي از من آشفته روزگار
    اي ناگزير از سر آن جمله در گذر
  • گرچه با شفقت بود مشاطه بي صد آبله
    نيست ممکن در جهان دست عروسان را نگار
  • آنکه سر بر آسمان مي سود از خوبي خويش
    ساعد سيمينش در زير زمين شد تارتار
  • اين همه گلهاي رنگارنگ از بيرون نکوست
    کز درون خاک مي جوشند چون خون در تغار
  • کردگارا عفو کن جرمي که کردم در جهان
    کز جهان بيرون نشد بسيار کس جز جرمکار
  • اي در غرور نفس به سر برده روزگار
    برخيز و کارکن که کنون است وقت کار
  • اول نگاهدار نظر تا رخ چو گل
    در چشم تو نيفکند از عشق خويش خار
  • تو خود نشسته تا که کي آيد پديد شب
    چون شمع جان خويش بسوزي در انتظار
  • برو خموش که در پيش چشم مشتي کور
    چه سنگ ريزه فشاني چه لؤلؤ شهوار
  • چو خفتگان همه در زير خاک بي خبرند
    خبر چگونه دهندت ز حال روز شمار
  • نه همدمي نه دمي سرکشيده زير کفن
    نه محرمي نه کسي روي کرده در ديوار
  • در آن زمان شوي آگه که باز گيرندت
    به پيش خلق جهان نردبان عمر از دار
  • هزار زلزله در جوهر زمين افتد
    ز نعره لمن الملک واحد القهار
  • آنچه در قعر جان همي يابم
    مغز هر دو جهان همي يابم
  • در رهي اوفتاده ام که درو
    نه يقين نه گمان همي يابم
  • غرق دريا چنان شدم که در آن
    نه سر و نه کران همي يابم
  • چون نيم در سبب چرا گويم
    شادي از زعفران همي يابم
  • طرفه خاري که عشق خود گل اوست
    در ره خاوران همي يابم
  • هرچه رفت ارچه من نيم بر هيچ
    پاي خود در ميان همي يابم
  • هر کجا در دو کون دايره اي است
    نقطه جمله جان همي يابم
  • عقل را آستين به خون در غرق
    سر برين آستان همي يابم
  • خلق را در امور دنياوي
    زيرک و خرده دان همي يابم