167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • يارب چه آفتابي کاندر دو کون هرگز
    در چشم جان نيايد مثلت به خوبرويي
  • گر صد هزار قرن همه خلق کاينات
    فکرت کنند در صفت و عزت خدا
  • جايي که آفتاب بتابد ز اوج عز
    سرگشتگي است مصلحت ذره در هوا
  • وانجا که کوس رعد بغرد ز طاق چرخ
    زنبور در سبوي نوا چون کند ادا
  • در دست چرخ مصقله ماه نو نهد
    تا اختران آينه گون را دهد جلا
  • خواهي که در بقاي حقيقي رسي به کل
    از هستي مجازي خود شو به کل فنا
  • در نافه دم چو نيستي خود صواب ديد
    پر مشک شد ز نافه دم آهوي خطا
  • گر تو زبان بخايي و خونش فروبري
    در زير پرده با تو نگويند ماجرا
  • گويند پشه بر لب دريا نشسته بود
    در فکر سرفکنده به صد عجز و صد عنا
  • در آشناي خون دلي دل به حق سپار
    تا حال خود کجا رسد اي مرد آشنا
  • جاويد در متابعت مصطفي گريز
    تا نور شرع او شودت پير و مقتدا
  • در پيش او که غاشيه کش بود جبرئيل
    هم انبيا پياده دويدند و اصفيا
  • از انبيا چو مشعله طرقوا بخاست
    در عرش اوفتاد از آن طرقوا صدا
  • چل شب درين حريم به خلوت چله نشين
    تا محرم حريم شوي در صف صفا
  • درباخت مال و دختر در پيش يار غار
    جان هم بباخت اينت نکو يار بي دغا
  • گر تو قبول مي نکني در خلافتش
    واجب کند ز منع تو تکذيب اوليا
  • چون مصطفاش در اسدالله مثال داد
    طغراي آن مثال کشيدند لافتي
  • چون در ثنات افصح آفاق دم نزد
    لااحصيي بگفت و زبان بست همچو لا
  • در تنگناي پرده پندار مانده ام
    بازم رهان ز پرده پندار تنگنا
  • آن سگ که در متابعت دوستان تو
    گامي دو برگرفت برست از همه بلا
  • عطار خاک آن سگ مردان راه توست
    در خاک تو نگر ز سر صدق ربنا
  • در عمر يک نفس که به صدقي برآمدست
    حشرش بر آن نفس کن و بگذار مامضا
  • بر دل در دو کون فروبند از گمان
    گر چشم خويش بازگشايي از آن لقا
  • گنج وفا مجوي که در کنج روزگار
    گنجي نيافت هيچ کس از بيم اژدها
  • آخر بقاي عمر تو تا چند درکشد
    تو در محل نيستي و معرض فنا