نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان عطار
از خويش پرستيدن
در
صومعه بنشسته
خلق همه عالم را از خويش خبر کرده
يک دردي درد ما
در
عالم رسوايي
صد زاهد خودبين را با دامن تر کرده
زلف تو چون به شبرنگ آفاق
در
نوشته
خورشيد بر کمينه عزم زوال کرده
از ميان آب و گل برخاسته
در
ميان جان و دل پيدا شده
گم شدم
در
جست و جويت روز و شب
چند بازت جويم اي گم ناشده
چون دل عطار
در
عالم دلي
مي نبينم از تو خون پالا شده
جان ها ز راه حلق برافکنده خويشتن
در
حلقه هاي زلف تو صاحب محل شده
ترک رخت که هندوک اوست آفتاب
آورده خط به خون من و
در
عمل شده
اي از کمال روي تو نقصان گرفته کفر
وز کافري زلف تو
در
دين خلل شده
در
وصف تو فريد که از چاکران توست
سلطان عالم است بدين يک غزل شده
اي ز صفات لبت عقل به جان آمده
از سر زلفت شکست
در
دو جهان آمده
پسته تو
در
سخن تا شکرافشان شده
عقل ز تشوير او بسته دهان آمده
در
طلب روي تو گرد جهان فراخ
ابرش فکرت مدام تنگ عنان آمده
آنجا که نقدها را ناقد عيار خواهد
مردان مرد بيني
در
اضطراب مانده
اي اوفتاده از ره بگشاي چشم و بنگر
پيران راه بين را سر
در
طناب مانده
عيسي پاک رو را از سوزني شکسته
حيران ميان اين ره چون
در
خلاب مانده
در
قبه متواري لايعرفهم غيري
محبوب ازل بوده محجوب جهان مانده
چون دايره سرگردان چون نقطه قدم محکم
صد دايره عرش آسا
در
نقطه جان مانده
بشکسته دليران را از چست سواري پشت
مرکب شده ناپيدا
در
دست عنان مانده
تا راه چنين قومي عطار بيان کرده
جانش به لب افتاده دل
در
خفقان مانده
عشق تو طوفان و جان ها شبنمي
شبنمي
در
زير طوفان مانده
تا شده عشق تو
در
جان معتکف
جان ز سوداي تو بيجان مانده
همچو عطار آتشين دل خون فشان
در
ره تو صد هزاران مانده
دري نهفته اي تو به درياي عشق
در
ما از نهيب موج به ساحل بمانده
سرگشتکان کوي تو را
در
عتاب تو
واحسرتا ز عشق تو حاصل بمانده
صفحه قبل
1
...
3352
3353
3354
3355
3356
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن