167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

تذکرة الاوليا عطار

  • ... ياري دهنده او بود در بلا». ...
  • ... : «هيچ انس نيست در اجتماع برادران، به سبب وحشت فراق ». و گفت: ...
  • ... به حج آمد و مدتي در صحبت من بود و از اولياء حق شد. ...
  • ... خداي، عز وجل - اند در زمين و حجت خدا اند بر بندگان و به برکت ...
  • ... او را تصانيف است در معاملات، معتبر و مشهور؛ و کلماتي مقبول و ...
  • ... داد تا يکديگر را در کنار گرفتيم. پس ايشان برفتند. من و ...
  • به گوشه چشم در من نگريست. و گفت: «من (اين) وقت را به هفتاد هزار ...
  • ... کتاني رفت - و او سر در خود کشيده بود - بعد از سلام گفت: «اي شيخ ...
  • ادريس و ابليس در عالم باطن بودند. تا ظاهر نشدند، معلوم نشد که ...
  • ... چهله داشته بود و در چهله آخر وفات کرد. و پلاس از خود بيرون ...
  • ... از من خجل گشت. در حال توبه کردم و باز آمدم و آن درويش را عذر ...
  • ... ، درمانده و همه در عرق غرق. ناگاه طفلي بيامد و دست پدر بگرفت ...
  • ... است که او به غايت در رياضت بودي ». ...
  • ... سياه بر سر. شيخ را در باطن غيرتي آمد. چون مسافر دو رکعتي گزارد ...
  • ... سياه پوشيدن، که در اين چهل نوبت خواري متغير نشدي ». ...
  • ... بود». پس گفتند: «در شهر طوفي کنيم ». به بازار شدند، به دکان ...
  • ... که اگر درويشي از در درآيد همه را فضيحت کند». ...
  • ... پير و خلقي بسيار در پي او، پرسيدم که: آن دو پير کيستند؟ گفتند: ...
  • ... و به وي ندادي! در حال از خواب درآمدم و گريان شدم، آوازي از ...
  • در عقب او برفتم. گفتم: اي عزيز! توقف کن تا آن آرزو بيارم. روي ...
  • و گفت: «در قرن اول معاملت به دين مي کردند. چون برفتند، دين ...
  • ... گفت: «کمال شکر در مشاهده عجز است از شکر». و پرسيدند از عزلت. ...
  • ... بودي، اين دو بزرگ در حق او اين نگفتندي و مارا دو گواه تمام است. ...
  • ... سير بخوردند. پس در راه هر جا که پشت به خاري باز نهادي، رطب بار ...
  • ... ازل و ابد و آنچه در ميان است، از حدوث است و اما اين به چه دانند ...
  • چون خلق در کار او متحير شدند، منکر بي قياس ومقر بي شمار پديد ...
  • ... گفت: «شب اول من در حضرت بودم، از آن اينجا نبودم، و شب دوم حضرت ...
  • ... کسي که با اژدها در تمور خمر کهن خورد. ...
  • ... خون آلود بر روي در ماليد و روي و ساعد را خون آلود کرد. ...
  • ... هما الا بالدم » - در عشق دو رکعت است که وضؤ آن درست نيايد الا ...
  • ... که سرش ببريدند. در ميان سر بريده تبسمي کرد و جان بداد. مردمان ...
  • ... که: «فرداي قيامت در عرصات حسين منصور را به زنجير محکم بسته ...
  • ... بود؛ و صاحب تصنيف در معاملات و حقايق. و او را خواص از آن گفتند ...
  • ... کرد که: «با خواص در باديه بودم. هفت روز بر يک حال همي رفتيم. ...
  • و گفت: «وقتي در راه مکه شخصي ديدم عظيم منکر. گفتم: تو کيستي؟ گفت ...
  • ... چنين جوعي اين ضرب در خور بود؟ به سرم ندا کردند که: به يک تمنا ...
  • ... چه بينم؟ و حق را در اين چه تعبير است؟ مي رفتم تا پير زني را ...
  • ... حلال مي کردم. دام در دريا انداختم. ماهي بگرفتم. هاتفي آواز داد ...
  • ... گفت: «اين حديث در تضرع سحر گاه جويند، اگر آنجا نيابند هيچ جاي ...
  • ... فرق ساز و خود را در اين دريا درانداز، تا به صبر و انتظار گوهرت ...
  • ... اگر مرد طالبي قدم در طلب مسمي زن ». ...
  • قومي در پيش او آمدند. و گفتند: «اين ديوانه است. او گفت: «من به ...
  • ... بار چند شبانروز در زير درختي رقص مي کرد و مي گفت: «هو! هو!». ...
  • ... افگنده و پاره يي نان در دهان نهاد و پاره يي کنب بر ميان بست و ...
  • ... سردابه يي داشتي، در آنجا همي شدي و آغوشي چوب با خود بردي و ...
  • ... بدين نگريست، غيرتي در ما بجنبيد. دريغم آمد که دل بدون او چيزي ...
  • ... کلاهي به نيم دانگ و در بازار نعره مي زد که : «من يشتري صوفيا ...
  • ... بينم ». و يک بار در بازار فرياد مي کرد و مي گفت: «آه از افلاس، ...
  • ... اوقات از بهر آن که در زير آن است غوامض آفات ». ...
  • ... که عنان کارم تنگ در کشيده است. بگو تا چه کنم؟ نوميد شوم و از ...