167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • تا همه خون خوريم در غم تو
    هرچه داريم خون توان کردن
  • دوست چون هرگز نيايد در وطن
    عاشقان را بي وطن بايد شدن
  • در ره او بر اميد وصل او
    خاک راه تن به تن بايد شدن
  • عشق چيست از خويش بيرون آمدن
    غرقه در درياي پر خون آمدن
  • ور سر کم کاستي داراي در آي
    زانکه اينجا نيست افزون آمدن
  • سرنگون رفتن درين درياي ژرف
    پس نهان چون در مکنون آمدن
  • ماه اگر در طاق گردون جفته زد
    نيست بر حق تو به استحقاق زن
  • پرده عشاق زلف رهزنت
    در نواز و بانگ بر آفاق زن
  • پرده عشاق راهي خوش بود
    راه ما در پرده عشاق زن
  • زرق در عشق تو کفر منکر است
    تيغ غمزه بر سر زراق زن
  • گر به آتش نمي زني آبي
    آتشم در دل خراب مزن
  • چون بدانستي و ديدي خويش را
    تا بميري روي در ديوار کن
  • گر جمال يار مي خواهي عيان
    چشم در خورد جمال يار کن
  • در درج عشق بر طاق دل است
    مرد دل شو جمع گرد و کار کن
  • نقطه توحيد با جان در ميان است
    گرد جان برگرد و چون پرگار کن
  • درس اسرار است نقش جان تو
    در نه تعليق و نه تکرار کن
  • گر تو را مستي و عشق بلبل است
    شب مخسب و شورشي در ما فکن
  • شير گيران جمله غوغا کرده اند
    خويش را در پيش سر غوغا فکن
  • به دست خويش در پاي خودم کش
    به دست و پاي دورانم ميفکن
  • به چشم او کز ابروي کمان کش
    به دل در تير مژگانم ميفکن
  • از سر بيداد سر سروران
    در سر آن سرو خرامان مکن
  • در بر ما يک نفس آرام گير
    از بر ما قصد شبستان مکن
  • در کوي خرابات و خرافات فتادم
    وآنگاه بشستم به ميي دامن تر من
  • وامروز درين حادثه داني به چه مانم
    در نزع فرومانده چون شمع سحر من
  • هرچند که در جهان نيم ليکن
    سرگشته تر از همه جهانم من