167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • ناوک هجر تو را به جز دل عطار
    در همه آفاق يک نشانه ندارم
  • تو گفتي رو مکن در من نگاهي
    که خوبي دارم و پيمان ندارم
  • کنون ناکام تن در دام دادم
    که من خود کرده را درمان ندارم
  • در پاي اوفتادم زيرا که سر ندارد
    چون حلقه هاي زلفت غمهاي بي شمارم
  • از بسکه هست حلقه در زلف سرفرازت
    هرگز سري ندارد چندان که برشمارم
  • پيوسته پيش حکمت چون سرفکنده ام من
    زين بيش سر ميفکن چون شمع در کنارم
  • منم و هزار حسرت که در آرزوي رويت
    همه عمر من برفت و بنرفت هيچ کارم
  • نيايد در انگشت اين غم شمردن
    مگر اشک مي ريزم و مي شمارم
  • گرفتم ز خلق زمانه کناري
    فشاندم بسي اشک خون در کنارم
  • مرا هست در دل بسي سر پنهان
    ندانم که هرگز شود آشکارم
  • پشتا پشت است با تو کارم
    تو فارغ و من در انتظارم
  • اي موي ميان بيا و يکدم
    سر نه چو سرشک در کنارم
  • خون مي گريم که قلب افتاد
    در عشق تو نقد اختيارم
  • نه مرد مناجاتم نه رند خراباتم
    نه محرم محرابم نه در خور خمارم
  • از زحمت عطارم بندي است قوي در ره
    کو کس که کند فارغ از زحمت عطارم
  • پس حلقه زلف کرد در گوشم
    يعني که به بندگي ده اقرارم
  • در بندگيش نه هندوم بدخوي
    هستم حبشي که داغ او دارم
  • پروانه او شدم که هر ساعت
    در جمع چو شمع مي کشد زارم
  • او يوسف عالم است در خوبي
    من دست و ترنج پيش او دارم
  • هرگز نايم ز بار او بيرون
    کز عشق نهاد صاع در بارم
  • ترک قلندر من دوش درآمد از درم
    بوسه گشاد بر لبم تنگ کشيد در برم
  • عشق دريايي است من در قعر او
    غرقه ام تا آشنايي پي برم
  • نيست ممکن کاب حيوان قطره اي
    خاصه در تاريکنايي پي برم
  • پست ميرم عاقبت در چاه بعد
    گرچه هر دم ماورايي پي برم
  • ور ز پيشانم بقايي روي نيست
    بو که در پايان فنايي پي برم