167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • هر صفت را که محو مي کردم
    صفتي نيز در کمين ديدم
  • حلقه اي يافتم دو عالم را
    دل در آن حلقه چون نگين ديدم
  • آسمان را که حلقه در اوست
    پيش او روي بر زمين ديدم
  • شدم چون گوي سرگردان که خود را
    حريفي درد در ميدان نديدم
  • چو شمعي خويش را در آتش و دود
    اگر ديدم به جز گريان نديدم
  • نديدم در جهان يک ذره شادي
    که تا اندوه صد چندان نديدم
  • کمال ديگران بر خود چه بندم
    که من در خويش جز نقصان نديدم
  • صدف را آن بود بهتر که گويد
    که من در عمر خود باران نديدم
  • عطار را به کلي از خويشتن فنا کن
    چون در فناي عشقت ذوق بقا چشيدم
  • تا لاجرم به مردي با پاره پاره جاني
    در جان خويش گفتم چندان که راز دارم
  • گر در سر اين شود مرا جان
    هرگز به رخت چه کار دارم
  • در عشق تو بس سبکدل افتادم
    کز باده عشق سر گران دارم
  • در خاطر هيچکس نمي آيد
    شوري که از آن شکرستان دارم
  • در پيش بارگاهت از دور بازماندم
    کز بيم دور باشت روي گذر ندارم
  • عطار در هوايت پر سوخت از غم تو
    پرواز چون نمايم چون هيچ پر ندارم
  • همچون گويم که در ره او
    دارم سر او و سر ندارم
  • چندان که روم به نيستي در
    از هستي او گذر ندارم
  • دردا که شدم به خاک و در دست
    جز باد ز خشک و تر ندارم
  • گفتم که در غم تو ياري کنندم آخر
    چون ياريم کند کس چون هيچکس ندارم
  • در حبس کون بي تو پيوسته مي تپم من
    سيمرغ قاف قربم برگ قفس ندارم
  • چه مي گويم که مجروحم چنان سخت
    که در هر دو جهان مرهم ندارم
  • جهاني راز دارم مانده در دل
    که را گويم چو يک محرم ندارم
  • مرغ توام بال و پر بريخته از عشق
    در قفسي مانده آب و دانه ندارم
  • مرغ شگرفي و من ضعيف ستم کش
    در خور تو هيچ آشيانه ندارم
  • زهره ندارم که در وصل تو جويم
    بهره ز وصل تو جز فسانه ندارم