167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • چون بهار عمر را ليلي به کام دل نبود
    هر بهاري در غم ليليش مجنون يافتم
  • دوش دل را در بلايي يافتم
    خانه چون ماتم سرايي يافتم
  • همچو گويي در خم چوگان عشق
    خويش را نه سر نه پايي يافتم
  • مردم چشم خودش خوانم از آنک
    دايمش در ديده جايي يافتم
  • در هواي او دل عطار را
    ذره کردم چون هبايي يافتم
  • باز چون سايه اي همه روزش
    در بدر از پيت دوان گفتم
  • ماه رويا هنوز يک موي است
    هرچه در وصل آن ميان گفتم
  • گفته بودم که در تو بازم سر
    بي توام ترک سر از آن گفتم
  • در تو نگرفت از هزار يکي
    گرچه صد گونه داستان گفتم
  • درياي غم تو موج مي زد
    من روي به موج در نهادم
  • گفتي سفري بکن که در راه
    از بهر تو صد خطر نهادم
  • در آتش دل بتافتم گرم
    از هر داغي که بر نهادم
  • از مال جهانم نيم جان بود
    با درد تو در ميان نهادم
  • از در سرشک و گوهر اشک
    بس گنج که رايگان نهادم
  • آن سر که ببند کس نيايد
    از دست تو در جهان نهادم
  • کز يک دم خويش هفت دوزخ
    در جنب نه آسمان نهادم
  • بس شب که در اشتياق رويت
    سر بر سر آستان نهادم
  • بس روز که دل کباب کردم
    در پيش سگانت خوان نهادم
  • سوداي تو سر چو بر نمي تافت
    با مغز در استخوان نهادم
  • چه سود که بي تو بر من آمد
    هر تير که در کمان نهادم
  • گر کار دلم ز دست بگذشت
    تا در خطر هزار دردم
  • روزي نه به اختيار مي رفتم
    در دفتر عشق تو نظر کردم
  • زآن روز که پرده تو جان ديدم
    سوراخ به جان خويش در کردم
  • آنگه که دلم چو آفتابي شد
    در خود همه چون فلک سفر کردم
  • چون کنم در روي چون ماهت نظر
    کز فروغ تو نظر مي سوزدم