167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • در ميانم با غم عشقش چو شمع
    گرچه چون اشک از کناري مانده ام
  • بي گل رويش در ايام بهار
    چون بنفشه سوکواري مانده ام
  • ديده ام ميگون لب آن سنگدل
    سنگ بر دل در خماري مانده ام
  • چون دهان او نهان شد آشکار
    در نهان و آشکاري مانده ام
  • گه به دربند رهي دور و دراز
    گه به چين در اضطراري مانده ام
  • زلف چون دربند روم روي اوست
    من چرا در زنگباري مانده ام
  • مي شمارم حلقه هاي زلف او
    در شمار بي شماري مانده ام
  • روزگاري مي برم در زلف او
    بس پريشان روزگاري مانده ام
  • راستي آن است که از هيچ وجه
    من نه درين و نه در آن بوده ام
  • هيچ نمي دانم و در عمر خويش
    منتظر يک همه دان بوده ام
  • روي تو در حسن چنان ديده ام
    کاينه هر دو جهان ديده ام
  • هست در آيينه نشان صد هزار
    واينه فارغ ز نشان ديده ام
  • يک همه دان در دو جهان کس نديد
    چون دو جهان يک همه دان ديده ام
  • جمله مردان جهان ديده را
    در غم اين نعره زنان ديده ام
  • در گوشه اي نشسته بسي خون بخورده ام
    بر جايگه فسرده بسي ره بريده ام
  • هر روز در خزانه عطار کمتر است
    دري که از سفينه دانش گزيده ام
  • از بي نمکي و بي قراري
    در سيخ جهد که من کبابم
  • در پاي فتاده ام چو زلفت
    زين بيش چو زلف خود متابم
  • در صفات لبت از غايت عجز
    عقل را کند زبان مي يابم
  • آنچه از خلق نهان مي جستم
    در جمال تو عيان مي يابم
  • گر دين و دلم ز دست شد شايد
    چون حلقه زلف توست در دستم
  • دست آويزي نکو به دست آمد
    در زلف تو دست تا بپيوستم
  • در سينه دريچه اي پديد آمد
    بسيار بر آن دريچه بنشستم
  • طاقت چو نداشتم شدم غرقه
    زان صيد که اوفتاد در شستم
  • خود تو داني کز اشتياق تو بود
    در دو عالم به هرچه پيوستم