167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • يک قطره از آن شراب مشکل
    آورد دو عالمم در آغوش
  • يک ذره سواد فقر در تافت
    شد هر دو جهان از آن سيه پوش
  • جانم ز سر دو کون برخاست
    در شيوه فقر شد وفا کوش
  • کم زن و قلاش و قلندر بباش
    در صف اوباش برآور خروش
  • دلي کامد ز عشق دوست در جوش
    بماند تا قيامت مست و مدهوش
  • اگر بي دوست يک دم زو برآيد
    شود در ماتم آن دم سيه پوش
  • اي دل ز جفاي يار منديش
    در نه قدم و ز کار منديش
  • جوينده در ز جان نترسد
    گل مي طلبي ز خار منديش
  • عطار تويي چو ماه و خورشيد
    در تاب زهر غبار منديش
  • دلا در سر عشق از سر مينديش
    بده جان و ز جان ديگر مينديش
  • چو سر در باختي بشناختي سر
    چو سر بشناختي از سر مينديش
  • چو مس در زر گدازد مرد صراف
    مس آنجا زر بود جز زر مينديش
  • مشو اينجا حلولي ليکن اين رمز
    جز استغراق در دلبر مينديش
  • حلقه معشوق گير و وقف کن
    بر در او جان غم فرسود خويش
  • آتشي در هستي تاريک زن
    پس برون آي از ميان دود خويش
  • هر دم که زنند عاشقانت
    بي ياد تو در دهن شود نيش
  • در هر دو جهان ز خجلت تو
    زآن است سياه روي درويش
  • در عشق وجودت ار عدم شد
    دولت نبود تو را ازين بيش
  • مي نتوان ديد روي او ليکن
    مي بتوان ديد روي در رويش
  • در هر نفسم هزار جان بايد
    تا صيد کنند کمند گيسويش
  • خورشيد که تيغ مي زند در ميغ
    افکند سپر ز جزع جادويش
  • تا ابد ختم کرد چهره تو
    سلطنت در جهان خرم عشق
  • در صف دلبران به سرتيزي
    سر هر مژه تو رستم عشق
  • در دو عالم نشد مسلم کس
    آنچه هر دم شود مسلم عشق
  • مي ندانم هيچکس را در جهان
    کاب صافي يافت از نيسان عشق