167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • هر که را در سينه نقد درد اوست
    گو به يک جوهر دو عالم را مخر
  • زانچه مر عطار را داده است دوست
    در دو عالم گشت او زان نامور
  • هين که نشست آسمان، در پي گوشمال تو
    خيز و بمال اندکي، گوش رباب اي پسر
  • تا فتادم از تو يوسف روي دور
    مانده ام در چاه و زندان درنگر
  • بي سر زلف تو چون ديوانه اي
    سر نهادم در بيابان درنگر
  • عشق در وصل تو عطار را
    کرد غرق بحر هجران درنگر
  • ديد روي زرد ما در ماهتاب
    کرد روي زرد ما از اشک تر
  • در رخ آن آفتاب هر دو کون
    مست و لايعقل همي کردم نظر
  • گاه مي مردم گهي مي زيستم
    در ميان سوز چون شمع سحر
  • خاک بر دنبال او بايست کرد
    تا نرفتي او ازين گلخن به در
  • ماندي اي عطار در اول قدم
    کي تواني برد اين وادي به سر
  • خيري سرفکنده را، در غم عمر رفته بين
    سنبل شاخ شاخ را، مروحه چمن نگر
  • نرگس نيم مست را، عاشق زرد روي بين
    سوسن شيرخواره را، آمده در سخن نگر
  • تا گل پادشاه وش، تخت نهاد در چمن
    لشکريان باغ را، خيمه نسترن نگر
  • سوختي اي فريد تو، در غم هجر خود بسي
    دلشده فراق بين، سوخته محن نگر
  • بيچار دلم صعوه خرد است چه چاره
    در صيد دلم عشق تو باز است چه تدبير
  • چه گر عشق تو دريايي است آتش
    فکندم خويشتن را در خطر باز
  • منم جانا و جاني در هوايت
    ندارم هيچ جز جاني دگر باز
  • دلم زنجير هستي بگسلاند
    اگر بر دل کني ناگاه در باز
  • چون در تو نمي توان رسيدن
    نوميد نمي توان شدن باز
  • بدري که در مقابل خورشيد آمدست
    از خجلت رخت به هلالي رسيده باز
  • در پاي اسب خيل خيال تو آفتاب
    زربفت هر شبانگهيي گستريده باز
  • خود چو در ره فتوح ديد بسي
    ماند از اندک از معاني باز
  • جان مده در طريق عشق چنان
    که ستاني اگر تواني باز
  • تا که خوف و رجات مي ماند
    هست نام تو در جريده ناز