167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • چون عدد در بحر رنگ بحر داشت
    گر رسيد انگشت از اخگر رسيد
  • در ميان اين سخن عطار را
    هم قلم بشکست و هم دفتر رسيد
  • چون تهي دستم ز علم و از عمل
    پس چگونه در جزا خواهم رسيد
  • در چنين راهي قوي کاري بود
    گر به يک بانگ درا خواهم رسيد
  • مي روم پيوسته در قعر دلم
    مي ندانم تا کجا خواهم رسيد
  • جان توان دادن درين درياي خون
    تا مگر در آشنا خواهم رسيد
  • علم در علم است اين درياي ژرف
    من چنين جاهل کجا خواهم رسيد
  • برنتابم اين فنا سختي کشم
    خوش بود گر در فنا خواهم رسيد
  • عقل را در رهت قدم برسيد
    هر چه بودش ز بيش و کم برسيد
  • دلم از بس که خورن بخورد از او
    در همه کاينات غم برسيد
  • بي تو از بس که چشم من بگريست
    در دو چشمم ز گريه نم برسيد
  • در دم دل ز نقش سکه عشق
    نقش مطلق شد و درم برسيد
  • دوش آمد و ز مسجدم اندر کران کشيد
    مويم گرفت و در صف دردي کشان کشيد
  • در بي نشانيم بنشاند و مرا بسوخت
    وانگه به گرد من رقمي بي نشان کشيد
  • الا اي زاهدان دين دلي بيدار بنماييد
    همه مستند در پندار يک هشيار بنماييد
  • ز دعوي هيچ نگشايد اگر مرديد اندر دين
    چنان کز اندرون هستيد در بازار بنماييد
  • مرا در وادي حيرت چرا داريد سرگردان
    مرا يک تن ز چندين خلق گو يکبار بنماييد
  • اگر خواهي که در پيش افتي از خويش
    سه کارت مي ببايد کرد ناچار
  • ميي درده که در ده نيست هشيار
    چه خفتي عمر شد برخيز و هشدار
  • چو مست عشق گشتي کوزه در دست
    قلندروار بيرون شو به بازار
  • نماند در همه عالم به يک جو
    نه کس را نه تو را نزد تو مقدار
  • تو هر دم در خروش آيي که احسنت
    زهي يار و زهي کار و زهي بار
  • چو با خورشيد هم تک مي توان شد
    ز پس در تک زدن چون سايه بگذار
  • فلک طشت است و اختر خايه در طشت
    خيال علم طشت و خايه بگذار
  • ز هشياري نه ديوانه نه عاقل
    ز سرمستي نه در خواب و نه بيدار