167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • گر کسي در قطره بودن بازماند
    قطره ماند گرچه دريا شد پديد
  • ترک اسما کن که هر کو ترک کرد
    در مسما رفت و تنها شد پديد
  • از هزاران درد دايم باز رست
    تا ابد در يک تماشا شد پديد
  • در چنين بازار چون عطار را
    سود وافر بود سودا شد پديد
  • تو ز چشم خويش پنهاني اگر پيدا شوي
    در ميان جان تو گنجي نهان آيد پديد
  • اي دل از تن گر برفتي رفته باشي زآسمان
    در خيال آسمان کي آسمان آيد پديد
  • ناپديد از فرع شو، در هرچه پيوستي ببر
    تا پديد آرنده اصل عيان آيد پديد
  • گرچه تو صد هزار مي بيني
    هيچکس نيست در ميانه پديد
  • روشني از يک آفتاب بود
    گر شود در هزار خانه پديد
  • مرغ در دام اوفتاده بسي است
    وي عجب نيست مرغ و دانه پديد
  • سوخته شو تا مگر در تو فتد آتشي
    کاتش او چون بجست سوخته را بر گزيد
  • اي دل غافل مخسب خيز که معشوق ما
    در بر آن عاشقان پيش ز ما آرميد
  • در زمستان روي چون گل جلوه کن
    تا کند بلبل خوش آهنگي پديد
  • در ره عشق تو پايان کس نديد
    راه بس دور است و پيشان کس نديد
  • گرد کويت چون تواند ديد کس
    زانکه تو در جاني و جان کس نديد
  • در خرابات خراب عشق تو
    يک حريف آب دندان کس نديد
  • گوهر وصلت از آن در پرده ماند
    کز جهان شايسته آن کس نديد
  • در بيابانت ز چندين سوخته
    يک نشان از صد هزاران کس نديد
  • جمله در راهت فرو رفته به خاک
    بوالعجب تر زين بيابان کس نديد
  • خون خور اي عطار و تن در صبر ده
    کانچه مي جويي تو آسان کس نديد
  • چون روح حقيقي را افتاد مي اندر سر
    اين نفس بهيمي را از دار در آويزيد
  • ياران قديم ما در موسم گل رفتند
    خون جگر خود را از ديده فرو ريزيد
  • گر سفالي يافتي در راه عشق
    خوش بشو انگار صد گوهر رسيد
  • بحر کل يک جوش زد در سلطنت
    به يکدم صد جهان لشکر رسيد
  • قرب و بعد موج چون بسيار گشت
    هر زماني اختلافي در رسيد