167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • کوته انديشي که گل در خوابگاه يار ريخت
    يوسف گل پيرهن را در گريبان خار ريخت
  • هر که رنگ آرزو در سينه افگار ريخت
    يوسف گل پيرهن را در گريبان خار ريخت
  • خرمني در دامن صحراي محشر سبز کرد
    هر که مشت دانه اي در رهگذار مور ريخت
  • آسمان امروز با خونين دلان ناصاف نيست
    لاله را در جام اول، درد در پيمانه ريخت
  • کشتي مي راست در طوفان غم باد مراد
    در بيابان طلب آوارگان را رهنماست
  • در شکست لشکر غم، تير روي ترکش است
    در گشاد عقده حاجت سر انگشت سخاست
  • چشم بينا در جهان عقل باشد دستگير
    در بيابان توکل، چشم پوشيدن عصاست
  • در تن روشن ضميران جان نمي گيرد قرار
    آب را آسودگي در ديده گوهر کجاست؟
  • روي مطلب در نقاب يأس از ابرام ماست
    شمع در فانوس از پروانه خودکام ماست
  • دست ما در بند چين آستين افتاده است
    ورنه تيغ کهکشان در قبضه فرمان ماست
  • غوطه زد در خون خود دردي که پا در وي نهاد
    سينه ما دردمندان کربلاي دردهاست
  • موج در يکتايي دريا نيندازد خلل
    چهره وحدت نهان در زير زلف کثرت است
  • پرتو حسن ازل افتاده بر ديوار و در
    ديو چون يوسف در اينجا محو ديدار خودست
  • هيچ فردي در پي اصلاح خوي خويش نيست
    هر که را ديديم در آرايش روي خودست
  • مي زند در لامکان پر، دل درون سينه ام
    اين سپند شوخ در مجمر، برون مجمرست
  • عيب نادان در زمان خامشي گوياترست
    پسته بي مغز در لب بستگي رسواترست
  • دست دولت گر چه در ظاهر بلند افتاده است
    در گشاد کارها دست دعا بالاترست
  • در عزيزي دل نپردازد به حق از خويشتن
    يوسف مغرور ما در چاه و زندان خوشترست
  • عکس ساقي در شراب ناب ديدن خوشترست
    حسن عالمسوز را در آب ديدن خوشترست
  • روي خوبان در عرق صائب قيامت مي کند
    جلوه مهتاب را در آب ديدن خوشترست
  • آب در پستي عنان خويش نتواند گرفت
    عمر را در موسم پيري شتاب ديگرست
  • در خم آن زلف دلها را سرود ديگرست
    شعله آواز را در شب نمود ديگرست
  • مهر را در چشم تنگ ذره نور ديگرست
    بحر را در تنگناي قطره شور ديگرست
  • شهپر پروانه ما را جلا در آتش است
    صيقل آيينه تاريک ما در آتش است
  • ماه در ابر تنک جولان ديگر مي کند
    چهره طاعت نهان در پرده شبها خوش است