167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • زيرا که قيامت قوي را
    در حد وجود پا و سر بود
  • بر گام نخست بود مانده
    آنکو همه عمر در سفر بود
  • در ره عاشقان دلي بايد
    که منزه ز دال و لام بود
  • نبود تيغش و اگر باشد
    با همه خلق در نيام بود
  • آن فلک کان در درون عاشق است
    آفتاب آن رخ جانان بود
  • وانکه نور جان ندارد ذره اي
    تا بود در کار خود حيران بود
  • کي بود پرواي خلقش ذره اي
    هر که او در کار سرگردان بود
  • پاي در نه راه را پايان مجوي
    زانکه راه عشق بي پايان بود
  • نتواند رفت قطره در بحر
    چون بحر به جاي او روان بود
  • زانجا که حيات لعب و لهوست
    بازي خيال در ميان بود
  • در هر دل ذره اي محقر
    گويي تو که صد هزار جان بود
  • هر ذره اگرچه صد نشان داشت
    چون در نگريست بي نشان بود
  • جان من گر بود وگر نبود
    کي مرا در جهان غم آن بود
  • ليک جان زان سبب ندادم من
    که نه در خورد چون تو جانان بود
  • گر هزاران سال باشي در عذاب
    مي توان گفتن که بس آسان بود
  • ليک گر افتد حجابي در رهت
    اين عذاب سخت صد چندان بود
  • عرش را گر چشم جان آيد پديد
    تا ابد در خردلي حيران بود
  • عرش و خردل و آنچه در هر دو جهان است
    ذره ذره جامه جانان بود
  • در بر مردي که اين سر پي برد
    مردي رستم همه دستان بود
  • گر ندانستي تو اين سر تن بزن
    تا در آن ساعت که وقت آن بود
  • مرده دل آن کسي که او را
    در عشق تو زندگي به جان بود
  • ناگاه کشيده داشت دستم
    چون پاي غم تو در ميان بود
  • هر که را ذره اي وجود بود
    پيش هر ذره در سجود بود
  • در حقيقت چو جمله يک بودست
    پس همه بودها نبود بود
  • نقطه آتش است در باطن
    دود ديدن ازو چه سود بود