نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان عطار
در
کار شدند و مي چون زنگ کشيدند
پس عاشق دلسوخته را کار نهادند
بوي جگر سوخته بشنو که چمن را
گلهاي جگر سوخته
در
بار نهادند
سوسن چو زبان داشت فروشد به خموشي
در
سينه او گوهر اسرار نهادند
از بر بنيارد کس و از بحر نزايد
آن
در
که درين خاطر عطار نهادند
ماه
در
دق و ورم مانده و باز
بر اميد تو تک و تاز کند
مرد ره آن است که
در
راه عشق
هرچه کند جمله به فرمان کند
در
غم عشقش دل عطار را
درد ز حد رفت چه درمان کند
در
ميان با کسي همي آيد
کان کس اول ز جان کناره کند
عاشقاني که وصل او طلبند
همه را دوع
در
کواره کند
بالغان
در
رهش چو طفل رهند
جمله را گور گاهواره کند
عشق او
در
غلط بسي فکند
چون نداند کسي چه چاره کند
او نيايد
در
طلب اما ز شوق
دل به صد جان جستجويش مي کند
وآنچه که صد سال کند رستمي
زلف تو
در
نيم زمان مي کند
مي نشناسد که دهانش ز خط
غاليه
در
غاليه دان مي کند
شفقت او بين که رخم
در
سرشک
چون رخ خود لاله ستان مي کند
نيست
در
کافرستان مويي روا
آنچه او زان موي شبگون مي کند
زلف او کافتاده بينم بر زمين
صيد
در
صحراي گردون مي کند
از سر يک مژه چشم ساحرش
چرخ را
در
سينه افسون مي کند
گر بگويم قطره هاي اشک من
خنده او
در
مکنون مي کند
چون دل سوخته اندر سر زلفش بستم
هر دم از دست بيندازد و
در
پا فکند
چو شور پسته تو تلخيي کند به شکر
هزار شور و شغب
در
شکرستان فکند
دلم ببردي و عطار اگر ز پس آيد
چنان بود که پس تير
در
، کمان فکند
گر بود غوغاي عشقش بر کنار عالمي
دل ز شوقش خويشتن را
در
ميان مي افکند
سبز پوشان فلک ماه زمينش خوانده اند
زانکه رويش غلغلي
در
آسمان مي افکند
عاشقان چون به هوش باز آيند
پيش معشوق
در
نماز آيند
صفحه قبل
1
...
3314
3315
3316
3317
3318
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن