167906 مورد در 0.18 ثانیه یافت شد.

تذکرة الاوليا عطار

  • ... درويش که زن کرد، در کشتي نشست، و چون فرزند آمد غرق شد». ...
  • ... ناشناختن ذل کشيدن؟ يا در وقت شناختن از عز گريختن؟» و گفت: «ما ...
  • ... گفت: «سنگي ديدم در راهي افگنده و برآن سنگ، نبشته: «اقلب و اقرأ» ...
  • نقل است که در رمضان بيرون آمدي و گياه درودي. و آنچه دادندي به ...
  • ... دير نيايد و ما را در انتظار ندارد. ...
  • در حال آتش بر کرد و مقداري آرد آورده بود، خمير کرد و از براي ...
  • ... خواجه! عيبي که در من ديده اي مرا از آن آگاه کن ». ...
  • ... گفت: باري، اين در ميان ما به چه کار مي آيد؟ و او کيست؟ او را به ...
  • ... يک بار ديگر که در جايي گرفتار آمدم. ...
  • ... دهد - راه دراز در پيش گيرد، و آن گاه گويد: توکلت علي الحي الذي ...
  • ... پسر ادهم! بندگان در پيش خداوند چنين نشينند؟ راست بنشستم و توبه ...
  • ... . او گفت: «هرچه در عالم است، رزق اوست؛ من از کجا خورم؟». ...
  • ... که رزق او خوري و در وي عاصي باشي؟ دوم که چون معصيتي خواهي کرد، ...
  • ... ساکن ملک او باشي و در وي عاصي باشي؟ سيوم آن که چون معصيتي کني، ...
  • ... شيطان راه نمي دهند، در خانه رحمن چگونه راه دهند؟». ...
  • ... است که گفت: «وقتي در باديه به توکل مي رفتم. سه روز چيزي نيافتم. ...
  • ... ابراهيم ثبت کن!»- که در اين راه اوميد از نوميدي پديد آيد -. ...
  • ... گفت: «امشب يکي در اين مسجد است که (نه) از ماست ». آن پير تبسم ...
  • ... روان شد. پس رسني در گردن او کرد و مي آورد. ...
  • ابراهيم سر در پيش افگند. سه بار درخت همان گفت. پس ابراهيم برخاست ...
  • ... به حصاري رسيدند، در پيش حصار هيزم بسيار بود. گفتند: «امشب اينجا ...
  • ... خورد، و ابراهيم در نماز ايستاده بود. يکي گفت: «کاشکي ما را گوشت ...
  • ... رفته است. و او در آنجا گريخته است از خلق. و هم آنجا وفات کرده ...
  • ... علي خشرم بود. و در علوم اصول و فروع عالم بود. و مولد او مرو بود ...
  • ... الصلوة و السلام - در پس جنازه ثعلبه به سر انگشت پاي مي رفت. ...
  • ... تا بامداد، گويند در دل خواهرش آمد که: امشب بشر پيش تو مي آيد ...
  • ... بر آب بگذشت. من در پايش افتادم و گفتم: «مرا دعايي کن ». دعا کرد ...
  • «هر که خواهد که در دنيا عزيز باشد، گو:از سه چيز دور باش: از ...
  • ... که قرار نگيرد جز در دلي خالي ». گفت: «اندوه ملکي است که چون ...
  • ... نبود مگر کسي که در شک بود». و گفت: «تو کامل نباشي تا دشمن تو از ...
  • ... تا او زنده بود، در جمله راه بغداد روث نبود. اين برخلاف عادت ...
  • ... «عتاب کرد و گفت: در دنيا چرا از من ترسيدي. اما علمت ان الکرم ...
  • ... برداشتند، هيچ کس نبود در روي زمين، از تو دوست تر». ...
  • ... خواندندي، و بعضي در کار او متحير بودندي. تازنده بود، همه منکر ...
  • ... پرسيدم. گفت: «روزي در اين صومعه نشسته بودم. زني اينجا گذر کرد. ...
  • ... که خواهري داشت، در خدمت او چنان عارف شده بود که: روزي اين آيت ...
  • ... يي با کوکبه از در مسجد درآمد. ...
  • ... حال بود؟» گفت: «در آن ساعت که لقمه برداشتم، نفس گفت: عاقبت به ...
  • ... بردند و چهل شبانروز در حبس بماند. هر روز خواهر بشر حافي يک قرص ...
  • ... سوزند، چنين سوزند» در حال بسط. من بترسيدم و باز پس آمدم. پس يک ...
  • ... و چهل سال خواب در باقي کرده و چهل سال به پاسباني حجره دل نشسته. ...
  • ... نمي گويد و نظري در ما نمي کند و به هيچ برنمي گيرد. ...
  • ... همه بيچارگي که در وسع من بود، به جاي آوردم. ديگر، از حق شکايت ...
  • ... که گشايش کار او در اين است بدآنش فرمود. که دانست که او محفوظ ...
  • ... نکند. و چيزها باشد در طريقت که با ظاهر شريعت راست ننمايد. ...
  • ... اعرابيي را ديدم در طواف، زرد و نحيف و گداخته. گفتم: «تو محبي؟». ...
  • ... ذوالنون گفت که: در بعضي از سفر(هاي خويش) زني را ديدم. از او ...
  • ... ديدم، عاشق وار در طواف. ...
  • ... گويم؟» و پيوسته در مناجات گفتي: «اللهم لاتعذبني بذل الحجاب » - ...
  • ... الصلوة والسلام - که در دين و دنيا مخالف او نشد. لاجرم حق - ...