167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • مدتي در سير آمد نور و نار
    تا زوال آمد ره و رفتار شد
  • صد حجب اندر حجب پيوسته گشت
    تا رونده در پس ديوار شد
  • گرچه در خون گشت دل عمري دراز
    اين زمان کودک همه دلدار شد
  • در راه تو هر که راهبر شد
    هر لحظه به طبع خاک تر شد
  • هر خاک که ذره قدم گشت
    در عالم عشق تاج سر شد
  • تا تو نشوي چو ذره ناچيز
    نتواني ازين قفس به در شد
  • در هستي خود چو ذره گم گشت
    ذاتي که ز عشق معتبر شد
  • خورشيد ز خويش ذره اي ديد
    وآنگه به دهان شير در شد
  • در عشق چو ذره شو که عشقش
    بر آهن و سنگ کارگر شد
  • درداد ندا که همچو ذره
    فاني صفتي که در سفر شد
  • عطار چو ذره تا فنا گشت
    در ديده خويش مختصر شد
  • ز هر ذره چو صد خورشيد مي تافت
    همه عالم به زير سايه در شد
  • چو خورشيد از رخ تو ذره اي يافت
    بزد يک نعره وز حلقه به در شد
  • عجب کارا که موري مي نداند
    که با عرش معظم در کمر شد
  • ز حل و عقد شرح اين مقالات
    دل عطار در خون جگر شد
  • چون در آن دريا نه بد ديد و نه نيک
    نيک و بد آنجايگه معذور شد
  • سايه چون از ظلمت هستي برست
    در بر خورشيد نورالنور شد
  • بار دگر پير ما مفلس و قلاش شد
    در بن دير مغان ره زن اوباش شد
  • چون دل عطار را بحر گهربخش ديد
    در سخن آمد به حرف ابر گهرپاش شد
  • تا مشعله روي تو در حسن بيفزود
    خوبان جهان را ز خجل مشعله کم شد
  • در پرتو نيستي عشقت
    بيش از همه بود و کم ز کم شد
  • عشق تو دلم در آتش افکند
    تا گرد همه جهان علم شد
  • دل در سر زلف تو قدم زد
    ايمانش نثار آن قدم شد
  • دل در ره تو نداشت جز درد
    با درد دلم دريغ ضم شد
  • تا ديده خيال او در خواب همي بيند
    از خواب خيال او بيدار نخواهم شد