167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • گر از گره زلفت جانم کمري سازد
    در جمع کله داران از خويش سري سازد
  • زين سوز که در دلم فتادست
    مي ترسم از آن که جان بسوزد
  • اين آتش تيز را که در جان است
    گر نام برم زبان بسوزد
  • فکندي آتشم در جان و رفتي
    دلم زين درد بر جان مي بسوزد
  • چو در کار تو عاجز گشت عطار
    قلم بشکست و ديوان مي بسوزد
  • اگر به خنده در آيد لبش ز هر سويي
    هزار نعره زن بي شراب برخيزد
  • لعلت که شکر دارد حقا که يقينم من
    گر در همه خوزستان زين شيوه شکر خيزد
  • تا در تو نظر کردم رسواي جهان گشتم
    آري همه رسوايي اول ز نظر خيزد
  • در دل هر که نشيني نفسي
    ز غمت جان ز ميان برخيزد
  • در کنار جويباران قامت و رخسار او
    سرو سيمين آن گل بي خارم اينک مي رسد
  • مدتي تا بودم اندر آرزوي يک نظر
    لاجرم چندين نظر در کارم اينک مي رسد
  • چندين حجاب در ره تو خود عجب مدار
    گر جان تو به حضرت جانان نمي رسد
  • چندين هزار حاجب و دربان که در رهند
    شايد اگر کسي بر سلطان نمي رسد
  • در راه او رسيد قدم هاي سالکان
    وين راه بي کرانه به پايان نمي رسد
  • جايي که جگر سوزد مردان و جگرخواران
    در خون جگر ميرد هر کو ز جگر ترسد
  • برسد صد هزار باره جهان
    که نظير تو در جهان نرسد
  • تا ابد دل ز سود برگيرد
    هر که را در رهت زيان نرسد
  • عاشقا هستي خود در ره معشوق بباز
    زانکه با هستي خود مي نتوان آنجا شد
  • پير ما وقت سحر بيدار شد
    از در مسجد بر خمار شد
  • چون شراب عشق در وي کار کرد
    از بد و نيک جهان بيزار شد
  • غلغلي در اهل اسلام اوفتاد
    کاي عجب اين پير از کفار شد
  • هرکه پندش داد بندش سخت کرد
    در دل او پند خلقان خار شد
  • شايد ار در شهر بد مستي کند
    هر که او پر دل شد و عيار شد
  • در درون سينه و صحراي دل
    قصه او رهبر عطار شد
  • هر که باطل بود در ظلمت فتاد
    وانکه بر حق بود پر انوار شد