نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان عطار
گر از گره زلفت جانم کمري سازد
در
جمع کله داران از خويش سري سازد
زين سوز که
در
دلم فتادست
مي ترسم از آن که جان بسوزد
اين آتش تيز را که
در
جان است
گر نام برم زبان بسوزد
فکندي آتشم
در
جان و رفتي
دلم زين درد بر جان مي بسوزد
چو
در
کار تو عاجز گشت عطار
قلم بشکست و ديوان مي بسوزد
اگر به خنده
در
آيد لبش ز هر سويي
هزار نعره زن بي شراب برخيزد
لعلت که شکر دارد حقا که يقينم من
گر
در
همه خوزستان زين شيوه شکر خيزد
تا
در
تو نظر کردم رسواي جهان گشتم
آري همه رسوايي اول ز نظر خيزد
در
دل هر که نشيني نفسي
ز غمت جان ز ميان برخيزد
در
کنار جويباران قامت و رخسار او
سرو سيمين آن گل بي خارم اينک مي رسد
مدتي تا بودم اندر آرزوي يک نظر
لاجرم چندين نظر
در
کارم اينک مي رسد
چندين حجاب
در
ره تو خود عجب مدار
گر جان تو به حضرت جانان نمي رسد
چندين هزار حاجب و دربان که
در
رهند
شايد اگر کسي بر سلطان نمي رسد
در
راه او رسيد قدم هاي سالکان
وين راه بي کرانه به پايان نمي رسد
جايي که جگر سوزد مردان و جگرخواران
در
خون جگر ميرد هر کو ز جگر ترسد
برسد صد هزار باره جهان
که نظير تو
در
جهان نرسد
تا ابد دل ز سود برگيرد
هر که را
در
رهت زيان نرسد
عاشقا هستي خود
در
ره معشوق بباز
زانکه با هستي خود مي نتوان آنجا شد
پير ما وقت سحر بيدار شد
از
در
مسجد بر خمار شد
چون شراب عشق
در
وي کار کرد
از بد و نيک جهان بيزار شد
غلغلي
در
اهل اسلام اوفتاد
کاي عجب اين پير از کفار شد
هرکه پندش داد بندش سخت کرد
در
دل او پند خلقان خار شد
شايد ار
در
شهر بد مستي کند
هر که او پر دل شد و عيار شد
در
درون سينه و صحراي دل
قصه او رهبر عطار شد
هر که باطل بود
در
ظلمت فتاد
وانکه بر حق بود پر انوار شد
صفحه قبل
1
...
3309
3310
3311
3312
3313
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن