167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • در باغ فنا درآ و بنگر
    در جان بقاي خويش جنات
  • در لحد مونس شوندت آن صفات باصفا
    در تو آويزند ايشان چون بنين و چون بنات
  • دوستي در اندرون خود خدمتي پيوسته است
    هيچ خدمت جز محبت در جهان پيوست نيست
  • چون دهانت بسته باشد در جگر آتش بود
    در ميان جو درآيي آب بيني سود نيست
  • شمس تبريزي برآمد در دلم بزمي نهاد
    از شراب عشق گشتست اين در و ديوار مست
  • آفتاب ار چه در اين دور فريدست و وحيد
    شرقيانند که او در صفشان آحادست
  • زين بيان نوري که پيدا مي شود
    در بيان و در مبين جستيم نيست
  • گم شدن در گم شدن دين منست
    نيستي در هست آيين منست
  • تا پياده مي روم در کوي دوست
    سبز خنگ چرخ در زين منست
  • گر حلقه زر نبودي در گوش او نرفتي
    در گوش حلقه زر بر طمع او نشانست
  • زان روزنه نظر کن در خانه جليس
    بنگر که ظلمت است در او يا که روشنيست
  • ويراني دو کون در اين ره عمارتست
    ترک همه فوايد در عشق فايده ست
  • هر دوزخي که سوخت و در اين عشق اوفتاد
    در کوثر اوفتاد که عشق تو کوثرست
  • اي گل و گلزارها کيست گواه شما
    بوي که در مغزهاست رنگ که در چشم هاست
  • در دل اگر تنگيست تنگ شکرهاي اوست
    ور سفري در دلست جز بر دلدار نيست
  • ساقي جان در قدح دوش اگر درد ريخت
    دردي ساقي ما جمله صفا در صفاست
  • برون در همه را چون سگان کو بنشان
    که در شرف سر کوي تو طور سينينست
  • تو را که در دو جهان مي نگنجي از عظمت
    ابوهريره گمان چون برد در انبانت
  • صوفيان آمدند از چپ و راست
    در به در کو به کو که باده کجاست
  • جنس فرعون هر کي در منيست
    جنس موسي هر آنک در پاکيست
  • در چه طبع تو خيالاتست
    يوسفي بي خيال در چه نيست
  • اي تو در جان چو جان ما در تن
    سخت پنهان وليک پنهان نيست
  • در دل و در ديده ديو و پري
    دبدبه فر سليمان ماست
  • آن ملک مملکت جان و دل
    در دل و در جان پريشان ماست
  • در بن دريا به تک آب تلخ
    در طلب گوهر رعنا خوشست
  • خار زدي در دل و در ديدشان
    اين دمشان نوبت گلزاريست
  • کيست در اين شهر که او مست نيست
    کيست در اين دور کز اين دست نيست
  • چيست در آن مجلس بالاي چرخ
    از مي و شاهد که در اين پست نيست
  • آتش در مال زن و در حطام
    تا برهي ز آتش وز زاردشت
  • افتد عطارد در وحل آتش درافتد در زحل
    زهره نماند زهره را تا پرده خرم زند
  • در ظلمات ابتلا صبر کن و مکن ابا
    کآب حيات خضر را در ظلمات مي رسد
  • يا تشنه چو اعرابي در چه فکند دلوي
    در دلو نگاريني چون تنگ شکر يابد
  • شمشير به کف عمر در قصد رسول آيد
    در دام خدا افتد وز بخت نظر يابد
  • غم نيست اگر ماهش افتاد در اين چاهش
    زيرا رسن زلفش در دست رسن دارد
  • ور سخت شود بندش در خون بزند نقبي
    عمري برود در خون موييش نيالايد
  • صد پرده در پرده گر باشد در چشمي
    ابروي کمان شکلش از تير همي درد
  • شمس الحق تبريزي چون شمس دل ما را
    در فعل کند تيغي در ذات سپر سازد
  • بميريد بميريد در اين عشق بميريد
    در اين عشق چو مرديد همه روح پذيريد
  • در اين بحر در اين بحر همه چيز بگنجد
    مترسيد مترسيد گريبان مدرانيد
  • چو در کان نباتيد ترش روي چراييد
    چو در آب حياتيد چرا خشک و نژنديد
  • اي در رخ تو زلزله روز قيامت
    در جنت حسن تو غم نار کي دارد
  • معشوق تو همسايه و ديوار به ديوار
    در باديه سرگشته شما در چه هواييد
  • نه چرخ فلک جمله در آن ماه فروشد
    کشتي وجودم همه در بحر نهان شد
  • در دولت و در عزت آن شاه نکوکار
    اين لشگر بشکسته چه منصور برآمد
  • يکي درياست در عالم نهاني
    که در وي جز بني آدم نگردد
  • جهان شش جهت را گر دري نيست
    چو در دل آمدي در مي توان کرد
  • چو شب شد جملگان در خواب رفتند
    همه چون ماهيان در آب رفتند
  • همه در غصه و در تاب و عشاق
    به سوي طره پرتاب رفتند
  • سگ اصحاب کهف و نفس پاکان
    اگر بر در بود بر در نباشد
  • در انگشت پري مهر سليمان
    چو ديد آن جان و دل در چاکري شد