167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • نيست در خوي نکويان چرب نرمي را اثر
    سرکشي در شمع افزون گردد از گيسوي چرب
  • هيچ قفلي نيست در بازار امکان بي کليد
    بستگي ها را گشايش از در دلها طلب
  • در بهاران مشو از باده گلگون غافل
    که ز هر لاله در آتش بودش نعل شتاب
  • در مذاق من سودازده، از سوختگي
    سخن سرد کند کار طباشير در آب
  • چند در بحر پرآشوب جهان همچو حباب
    نقد انفاس کني صرف به تعمير در آب؟
  • از خيال سفر هند، سياه است دلت
    گر چه در پرده شبها چو حنايي در خواب
  • هوا چکيده نورست در شب مهتاب
    ستاره خنده حورست در شب مهتاب
  • مجوي در سفر بي خودي مقام از من
    که در محيط، کمر باز مي کند سيلاب
  • نديده چشم چنين آهوي ختا در خواب
    که سر زند ز لبش حرف آشنا در خواب
  • غضب ستيزه گر و عقل قهرمان در خواب
    شتر گسسته مهارست و ساربان در خواب
  • ز حرف تلخ در اينجا زبان خويش بگز
    به خوابگاه لحد در دهان مار مخسب
  • رسيد کوکبه عشق، سر برآر از خاک
    چو دانه در جگر خاک در بهار مخسب
  • باطل شود چو آبله در زير دست و پا
    هر شبنمي که محو نگردد در آفتاب
  • در رد سايلند بزرگان زبان دراز
    باشد دلير کوه گرانسنگ در جواب
  • در محفل تو ناله فرامش کند سپند
    در آتش تو گريه شادي کند کباب
  • پيچد چنان که در تن خاکي روان من
    در جويبار تنگ نپيچيده است آب
  • جاي صدف بود ز گراني زمين در آب
    باشد حباب از سبکي خوش نشين در آب
  • در چشم من خيال رخ لاله رنگ تو
    خوشتر بود ز عکس گل آتشين در آب
  • در شب مبين به چشم حقارت که آفتاب
    باشد چو بيضه در ته بال غراب شب
  • گر در رکاب روز زند قطره آفتاب
    انجم رود به خيل وحشم در رکاب شب
  • در ديده ستاره شناسان اشاره اي است
    هر ماه نو به جلوه پا در رکاب شب
  • در جستجوي خانه در بسته است فيض
    از فکر يار غنچه شو آنگه صبا طلب
  • گر حضوري هست، در دارالامان نيستي است
    دانه اي جز خوردن دل نيست در دام حيات
  • باغبان در نوبهاران گوشمالي مي دهد
    نغمه سنجي را که در فصل خزان خواهد نواخت
  • هستي ما صرف شد در گوشمال غم، مگر
    در کنار خاک ما را آسمان خواهد نواخت؟