167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • تا بتند عنکبوت بر در هر غار
    پرده عصمت که پود و تار ندارد
  • ساختن پرده آنچنان ز که آموخت
    از در آنکس که پرده دار ندارد
  • تا دل عطار در دو کون فروشد
    از پي آن بار بار بار ندارد
  • تا در سفر اوفکند دردم
    مي سوزم و کس خبر ندارد
  • کور است کسي که ذره اي را
    بيند که هزار در ندارد
  • چندان که شوي به ذره اي در
    منديش که ره دگر ندارد
  • در ذره تو اصل بين که ذره
    از ذره شدن خبر ندارد
  • به آساني منه در کوي او پاي
    که رهرو راه را آسان ندارد
  • دلم در درد عشق او چنان است
    که دل بي درد عشقش جان ندارد
  • مرو در راه او گر ناتواني
    که دور است اين ره و پايان ندارد
  • ز بحر عشق تو موجي نخيزد
    که در هر قطره صد طوفان ندارد
  • فريد امروز خوش خوان تر ز خطت
    خطي سرسبز در ديوان ندارد
  • در بر ديندار دير چست قماري بکرد
    دين نود ساله را از کف ديندار برد
  • چون مي تحقيق خورد در حرم کبريا
    پاي طبيعت ببست دست به اسرار برد
  • در صف عشاق شد پيشه وري پيشه کرد
    پيشه وري شد چنانک رونق عطار برد
  • عشق تا در ميان کشيد مرا
    از بد و نيک برکنارم برد
  • من ز من دور مانده در پي دل
    بار ديگر به کوي يارم برد
  • چون بماندم به هجر روزي چند
    باز در بند انتظارم برد
  • عيسي لب روح بخش تو ديد
    در حال خرش شد و رسن برد
  • خضر آب حيات کي توانست
    بي ياد لب تو در دهن برد
  • زلف چوگان صفتش در صف کفر
    گوي از کوکبه ايمان برد
  • گفت جان در ره ما باز و بدانک
    آن بود جان که ز تو جانان برد
  • پاک بري تا دو جهان در نباخت
    آنچه که مي جست ز تو آن نبرد
  • طربي در همه دلهاست درين فصل امروز
    گوييا بر لب عطار شکر مي گذرد
  • در زمان آزاد گردد سرو از بالاي خويش
    گر به پيش قد آن سرو خرامان بگذرد