167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • سود ممکن نيست در بازار عشق
    پس اساسي بر زيان خواهم نهاد
  • زهر خواهد شد ز عيش تلخ من
    صد شکر گر در دهان خواهم نهاد
  • دست چون مي نرسدم در زلف دوست
    سر به زير پاي از آن خواهم نهاد
  • دلم در عشق تو جان برنتابد
    که دل جز عشق جانان برنتابد
  • دلم در درد تو درمان نجويد
    که درد عشق درمان برنتابد
  • مرا در عشق تو چندان حساب است
    که روز حشر ديوان برنتابد
  • چو پروانه دلم در وصل خود سوز
    که اين دل دود هجران برنتابد
  • گرچه جهان را بسي کس است شکيبا
    هيچ کسي از تو در جهان نشکيبد
  • وگر در عشق او از جان برآيم
    هزاران جان به ايثارم فرستد
  • چو در ديرم دمي حاضر نبيند
    ز مسجد سوي خمارم فرستد
  • چو دام زرق بيند در برم دلق
    بسوزد دلق و زنارم فرستد
  • چو در خدمت چنان گردم که بايد
    به خلوت پيش عطارم فرستد
  • پا بر سر درويشان از کبر منه يارا
    در طشت فنا روزي بي تيغ سرت افتد
  • بيچاره من مسکين در دست تو چون مومم
    بيچاره تو گر روزي مردي به سرت افتد
  • گر پرده ز خورشيد جمال تو برافتد
    گل جامه قبا کرده ز پرده به در افتد
  • گر گلشکري اين دل بيمار کند راست
    آتش ز لب و روي تو در گلشکر افتد
  • در طلسمات عجب موي شکاف
    زلف زير و زبرت مي افتد
  • در جگردوزي و جان سوزي سخت
    چشم پر شور و شرت مي افتد
  • در غمت بسته کمر بر هيچي
    دل من چون کمرت مي افتد
  • شکرت بي خطري ني و دلم
    به خطا در خطرت مي افتد
  • چون پنجه هاي شيران عشق تو خرد بشکست
    در پيش زور عشقت تر دامني چه سنجد
  • جان هاي پاک بازان خون شد درين بيابان
    يک مشت ارزن آخر در خرمني چه سنجد
  • نه کفرم ماند در عشقت نه ايمان
    که اينجا کفر و ايمان درنگنجد
  • چنان عشق تو در دل معتکف شد
    که گر مويي شود جان درنگنجد
  • برو مجمر بسوز ار عود خواهي
    که عود عشق در مجمر نگنجد