نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان عطار
پاک رو داند که
در
اسرار عشق
بهتر از ما راهبر نتوان گرفت
مرغي عجبي که مي نگنجد
در
صحن سپهر پر و بالت
اي آفتاب طفلي
در
سايه جمالت
شير و شکر مزيده از چشمه زلالت
بر باد داده دل را آوازه فراقت
در
خواب کرده جان را افسانه وصالت
خورشيد کاسمان را سر رزمه مي گشايد
يک تار مي نسنجد
در
رزمه جمالت
سيمرغ مطلقي تو بر کوه قاف قربت
پرورده هر دو گيتي
در
زير پر و بالت
صف قتال مردان صف هاي مژه توست
صد قلب برشکسته
در
هر صف قتالت
نقد صد دل بايدم
در
هر زماني
بر اميد صيد زلف دلستانت
گرچه غلطان است
در
پاي تو زلفت
هم سري جز زلف نبود يک زمانت
گر سخن چون زهر گويي باک نبود
کان شکر دايم بماند
در
دهانت
در
عشق تو زهد چون توان کرد
چون کس نرسد به يک گناهت
آن دم که ز پرده رخ نمايي
صد فتنه نشسته
در
پناهت
نوباوه جمالت ماه نو است و هر مه
بنهد کله ز خجلت
در
دامن قبايت
اي پرتو وجودت
در
عقل بي نهايت
هستي کاملت را نه ابتدا نه غايت
هستي هر دو عالم
در
هستي تو گمشد
اي هستي تو کامل باري زهي ولايت
غير تو
در
حقيقت يک ذره مي نبينم
اي غير تو خيالي کرده ز تو سرايت
چندان که سالکانت ره بيش پيش بردند
ره پيش بيش ديدند بودند
در
بدايت
عطار
در
دل و جان اسرار دارد از تو
چون مستمع نيابد پس چون کند روايت
بر سر زنگي شب همچو کلاه است ماه
بر
در
قفل سحر همچو کليد است صبح
صبح دم زد ساقيا هين الصبوح
خفتگان را
در
قدح کن قوت روح
کشتي عمر ما کنار افتاد
رخت
در
آب رفت و کار افتاد
دور از رويت آتشم
در
دل
زان لب همچو انگبين افتاد
تا که خورشيد چهره تو بتافت
شور
در
چرخ چارمين افتاد
زلف مگشاي و کفر برمفشان
که خروشي
در
اهل دين افتاد
در
ز چشمم طلب که هر اشکي
به حقيقت دري ثمين افتاد
صفحه قبل
1
...
3300
3301
3302
3303
3304
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن