167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

گلستان سعدي

  • ... نمود ملک پرسيدش که در اين حالت چه جاي خنديدن است. گفت: ناز ...
  • ... گريخته بود، کسان در عقبش برفتند و باز آوردند، وزير را با او ...
  • ... خاندانم نخواهم که در قيامت بخون من گرفتار آئي، اجازت فرماي تا ...
  • بنده در اين حالت مرخداوند را خطائي نمي بيند بلکه تقدير خداوند ...
  • ... تا شبي آتش مطبخ در انبار هيزمش افتاد و ساير املاکش بسوخت و از ...
  • ... او. تا ظن صلاحيت در حق او زيادت کنند ...
  • ... اگر بخفتي به که در پوستين خلق افتي ...
  • ... لبنان که مقامات او در ديار عرب مذکور بود و بکرامات مشهور. بجامع ...
  • ... به نميشد. مدتها در آن رنجور بود و همچنان شکر خداي عزوجل ميگفت ...
  • ... اعتقادي که دارد در حق من زيادت کند. آورده اند که داروي قاتل بود ...
  • ... الهي گم شده اي را در مناهي چراغ توفيق فرا راه داشت تا بحلقه اهل ...
  • ... طايفه اي بودند در جهان پراکنده بصورت و بمعني جمع اکنون قومي ...
  • ... نخستين کسي که از در شهر اندر آيد تاج شاهي بر سر وي نهند و تفويض ...
  • ... و مرا راحت خويش در رنج او نبايد ...
  • ... ميتوان ديد مگر در زمستان که محجوب و محبوب ...
  • ... حلاوات تمتع يافتن و در جمال غلام و کنيزک نگريستن. و خردمندان ...
  • ... اين دو طايفه را در جهان دوست ميدارم يکي علما و ديگر زهاد. ...
  • ... اهل فضل و بلاغت در صحبت او هر يکي بذله و لطيفه اي چنانکه رسم ...
  • ... بر وي گذر کرد و در حالت مستقبح او نظر کرد. جوان سر برآورد و گفت ...
  • ... گفته اند: برادر که در بند خويش است نه برادر و نه خويش است ...
  • ... اصحاب فرستاده اند و در اين مدت کسي التفاتي نکرد تا خدمتي که بر ...
  • در سيرت اردشير بابکان آمده است که حکيم عرب را پرسيد که روزي چه ...
  • در اين تعجب ماندند. حکيمي گفت: خلاف اين عجب بودي. آن يکي بسيار ...
  • ... صوفيان گرد آمده بود در واسط. هر روز مطالبت کردي و سخنهاي با ...
  • ... سعديا سفري ديگرم در پيشست اگر آن کرده شود بقيت عمر خويش بگوشه ...
  • ... او را کس نديدي در گشاده و سفره او را سرگشاده ...
  • در اين صورت که منم با پيل دمان بزنم و با شير ژيان پنجه درافکنم. ...
  • ... اندکي قوت يافت. سر در بيابان نهاد و همي رفت تا تشنه و بي طاقت ...
  • ... کرد و دمي چند آب در سرش آشاميد تا ديو درونش بياراميد و بخفت. ...
  • ... باشد که بعياري در ميان ما تعبيه شده تا بوقت فرصت ياران را خبر ...
  • ... ايستاده همي شنيد و در هيأتش نگه ميکرد. صورت ظاهرش پاکيزه ديد و ...
  • ... چهارصد حکم انداز که در خدمت او بودند جمله خطا کردند مگر کودکي ...
  • ... است که غالب اوقات در سخن نيک و بد اتفاق افتد و ديده دشمنان جز ...
  • سحبان وائل را در فصاحت بي نظير نهاده اند بحکم آنکه سالي بر سر ...
  • ... کس که چون ديگري در سخن باشد همچنان تمام ناگفته سخن آغاز کند ...
  • در عقد بيع سرائي متردد بودم جهودي گفت: من از کدخدايان اين محلتم ...
  • ... بلند خواندن من در رنجند. توبه کردم کزين پس خطبه نگويم مگر ...
  • يکي در مسجد سنجاربه تطوع بانگ نماز گفتي به ادايي که مستمعانرا از ...
  • ... گفتم: دانم که ترا در مودت اين منظور علتي و بناي محبت بر ذلتي ...
  • ... کسي با ماهروئي در خلوت نشسته و درها بسته و رقيبان خفته و نفس ...
  • طوطيي را با زاغي در قفس کردند. طوطي از قبح مشاهده او مجاهده ...
  • ... آفرين کرده و او هم در آن جمله مبالغه کرده بود و بر فوت صحبت ...
  • خرقه پوشي در کاروان حجاز همراه ما بود. يکي از امراي عرب مراو را ...
  • ... مانده بود و تغير در او نيامده. گفتم: مگر آن معلوم ترا دزد نبرد؟ ...
  • ... چه گفتي که مرا در عهد جواني با جواني اتفاق مخالطت بود و صدق ...
  • ... فضل و بلاغت سر در بيابان نهاده است و زمام اختيار از دست داده. ...
  • ... گفت: نظر عزيزان در مصلحت حال من عين صوابست و مسئله بي جواب ...
  • قاضي در اين حالت، که يکي از متعلقان درآمد و گفت: چه نشنيي! خيز و ...
  • ... گيرد. قاضي بتبسم در او نظر کرد و گفت ...
  • ... قدح شکسته و قاضي در خواب مستي بي خبر از ملک هستي. ...