167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • بس مرده که زنده کرد در حال
    بادي که به کوي تو گذر داشت
  • خوارم کردي چنان که عشقت
    بر خاک درم چو خاک در داشت
  • در پيش لبت ز شرم بگداخت
    هر شيريني که آن شکر داشت
  • در جنب لب تو آب حيوان
    هر شيوه که داشت مختصر داشت
  • بر گرد ميان تو کمر گشت
    آن حرف که در ميان کمر داشت
  • چون روي تو زير پرده زلف
    چه صد که هزار پرده در داشت
  • در هر بن موي بي رخ تو
    عطار هزار نوحه گر داشت
  • خازن خلد هشت خلد بگشت
    در خور جام تو شراب نداشت
  • پايم ز دست واقعه در قير غم گرفت
    کارم ز جور حادثه از دست درگذشت
  • در عشق تو عقل سرنگون گشت
    جان نيز خلاصه جنون گشت
  • آن مرغ که بود زيرکش نام
    در دام بلاي تو زبون گشت
  • تا دور شدم من از در تو
    از ناله دلم چو ارغنون گشت
  • اي دلم مست چشمه نوشت
    در خطم از خط سيه پوشت
  • ياد کن از کسي که در همه عمر
    نکند لحظه اي فراموشت
  • تا دل من راه جانان بازيافت
    گوهري در پرده جان بازيافت
  • دل که ره مي جست در وادي عشق
    خويش را گم کرد ره زان بازيافت
  • آنچه خلق از دامن آفاق جست
    او نهان سر در گريبان بازيافت
  • چون صبا چاک کرد دامن گل
    نافه مشک در گريبان يافت
  • مي خور و شاد زي که خوشتر ازين
    يک نفس در دو کون نتوان يافت
  • مي به عطار ده به سرخي لعل
    که زمي جان چو در درخشان يافت
  • تا دل ز کمال تو نشان يافت
    جان عشق تو در ميان جان يافت
  • جان بود نگين عشق و مهرت
    چون نقش نگين در آن ميان يافت
  • فرياد و خروش عاشقانت
    در کون و مکان نمي توان يافت
  • هرچيز که جان ما همي جست
    چون در تو نگاه کرد آن يافت
  • هر مقصودي که عقل را بود
    در شعله روي تو عيان يافت