167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • در شهر کي ديدست چنين شهره بتي را
    در بر کي کشيدست سهيل و قمري را
  • اگر خواهي که اين در باز گردد
    سوي اين در روان و بي ملال آ
  • تو را در پوستين من مي شناسم
    همان جان مني در پوست جانا
  • در اين تقرير برهان هاست در دل
    به سر با تو بگويم يا به اخفا
  • جاني که فتاد در شکرريز
    کي گنجد در دلش چنان ها
  • آن عربده در شراب دنياست
    در بزم خدا نباشد آن ها
  • تا ديدن دوست در خيالش
    مي دار تو در سجود جان را
  • در شش دره اي فتاد عاشق
    بشکن در حبس شش دري را
  • عاشقان دردکش را در درونه ذوق ها
    عاقلان تيره دل را در درون انکارها
  • ساقيا در نوش آور شيره عنقود را
    در صبوح آور سبک مستان خواب آلود را
  • در دماغ اندرببافد خمر صافي تا دماغ
    در زمان بيرون کند جولاه هستي باف را
  • در نواي عشق شمس الدين تبريزي بزن
    مطرب تبريز در پرده عشاقي چنگ ما
  • در جهان محو باشي هست مطلق کامران
    در حريم محو باشي پيشوا و مقتدا
  • آن رکوع باتأني وان ثناي نرم نرم
    هم مراتب در معاني در صورها مجتبا
  • در ميان عاشقان عاقل مبا
    خاصه در عشق چنين شيرين لقا
  • مرغان در قفس بين در شست ماهيان بين
    دل هاي نوحه گر بين زان مکرساز دانا
  • اعدا که در کمينند در غصه همينند
    چون بشنوند چيزي گويند همدگر را
  • در جنبش اندرآور زلف عبرفشان را
    در رقص اندرآور جان هاي صوفيان را
  • ماليده رو و سينه در آن قبله گاه حق
    در خانه خدا شده قد کان آمنسا
  • چونيد و چون بديت در اين راه باخطر
    ايمن کند خداي در اين راه جمله را
  • سوي مدرس خرد آيند در سؤال
    کاين فتنه عظيم در اسلام شد چرا
  • خاصان خاص و پردگيان سراي عشق
    صف صف نشسته در هوسش بر در سرا
  • در روز بزم ساقي درياعطاي ما
    در روز رزم شير نر و ذوالفقار ما
  • چوني در اين غريبي و چوني در اين سفر
    برخيز تا رويم به سوي ديار ما
  • يار در اين کوي ما آب در اين جوي ما
    زينت نيلوفري تشنه و زردي چرا
  • مبارکي که بود در همه عروسي ها
    در اين عروسي ما باد اي خدا تنها
  • پنبه در گوش و موي در چشمست
    غم فردا و وسوسه سودا
  • تو وفا را مجو در اين زندان
    که در اين جا وفا نکرد وفا
  • در دل هر ذره تو را درگهيست
    تا نگشايي بود آن در خفا
  • ني که منم بر در بلک توي
    راه بده در بگشا خويش را
  • در آن بحري که خضرانند ماهي
    در او جاويد ماهي جاودان آب
  • آن حريفان چو جان و باقيان جاودان
    در لطافت همچو آب و در سخاوت چون سحاب
  • اي مهار عاشقان در دست تو
    در ميان اين قطارم روز و شب
  • اين ننالد تا نکوبي بر رگش
    وان دگر در نفي و در سوزست خوب
  • پوستي ام دور مانده من ز گوشت
    چون ننالم در فراق و در عذاب
  • در جيب خاک کردي ارواح پاک جيبان
    سر کرده در گريبان چون صوفيان مراقب
  • خاموش و در خراب همي جوي گنج عشق
    کاين گنج در بهار بروييد از خراب
  • صد حاجت گوناگون در ليلي و در مجنون
    فريادکنان پيشت کاي معطي بي حاجت
  • ما لنگ شديم اين جا بربند در خانه
    چرنده و پرنده لنگند در اين حضرت
  • گفتم که در انبوهي شهرم کي بيابد
    آن کس که در انبوهي اسرار مرا يافت
  • تو در جويي و خارت مي خراشد
    نمي داني که خاري در سرا رست
  • نيايد در نظر آن سر يک تو
    که در فکر آنچ آيد چارتويست
  • تو را در دلبري دستي تمامست
    مرا در بي دلي درد و سقامست
  • دلم از مهر در ماتم نشسته ست
    عجب در مهر دل دلدار چونست
  • شفق وارم به هر صبحي به خون در
    که در هر صبح آن خون خوار مستست
  • در ذات تو کي رسند جان ها
    چون غرقه شدند در صفاتت
  • در هر کويي از او فغانيست
    در هر راهي از او غباريست
  • در هر گوشي از او سماعيست
    هر چشم از او در اعتباريست
  • گه در يم و گاه سوي ساحل
    در جستن قطره اش سري هست
  • اي گشته ز شاه عشق شهمات
    در خشم مباش و در مکافات