167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • پر زنان در پيش شمع روي تو
    جان ناپرواي من پروانه اي است
  • بر سر موي است جان کز ديرگاه
    يک سر موي توام در شانه اي است
  • مرغ آدم دانه وصل تو جست
    لاجرم در بند دام از دانه اي است
  • گر مرا در عشق خود فاني کني
    باقيت بر جان من شکرانه اي است
  • بيدقي عطار در عشق تو راند
    گر به فرزيني رسد فرزانه اي است
  • چون کار جهان فناي محض است
    چندين تک و پوي در جهان چيست
  • جان در تو ز خويشتن فنا شد
    زان بي خبر است جان که جان چيست
  • هر دم گرهي عظيم افتد
    در پرده گره گشاي من کيست
  • در عشق قرار بي قراري است
    بدنامي عشق نام داري است
  • شاهي که همه جهانش ملک است
    در دشت ز بهر يک شکاري است
  • آن را که گرفت عشق تو نيست
    در معرض صد گرفتکاري است
  • سر مويي نمي داني ازين سر
    تو را گر در سر مويي رضا نيست
  • خيال کژ مبر اينجا و بشناس
    که هر کو در خدا گم شد خدا نيست
  • چو تو در وي فنا گردي به کلي
    تو را دايم وراي اين بقا نيست
  • چون نماني تو، تو ماني جمله و اين فهم را
    در خيال آفرينش هيچ استظهار نيست
  • هر که درين درد گرفتار نيست
    يک نفسش در دو جهان کار نيست
  • پرده اين راز که در قمر جان است
    جز قدح دردي خمار نيست
  • کعبه جانان اگرت آرزوست
    در گذر از خود ره بسيار نيست
  • پرده پندار بسوز و بدانک
    در دو جهانت به ازين کار نيست
  • تا بگريم در فراقت زار زار
    عالمي خون جگر بايست نيست
  • چون بدادم دل به تو بر يک نظر
    در منت به زين نظر بايست نيست
  • در زير خاک چون دگران ناپديد شو
    اين است چاره تو چو جانان پديد نيست
  • جان ناپديد آمد و در آرزوي جان
    از بس که سوخت اين دل حيران پديد نيست
  • در جشن مي عشق که خون جگرم ريخت
    نقل من دلسوخته جز خون جگر نيست
  • جانا اگرم در سر کار تو رود جان
    از دادن صد جان دگرم بيم خطر نيست