167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • آفتاب بي سر و بن ذره وار
    اين چنين سرگشته در سوداي توست
  • هر پريشاني که در هر دو جهان
    هست و خواهد بود از يک موي توست
  • هر کجا در هر دو عالم فتنه اي است
    ترکتاز طره هندوي توست
  • پهلوانان درت بس بي دلند
    دل ندارد هر که در پهلوي توست
  • آنکه چندين نقش ازو برخاسته است
    يارب او در پرده چون آراسته است
  • در قيامت سوي خود کس ننگرد
    چون جمال آن چنان آراسته است
  • در آن مقام که دلهاي عاشقان خون شد
    چه جاي دردفروشان دير آفات است
  • مگو ز خرقه و تسبيح ازانکه اين دل مست
    ميان ببسته به زنار در مناجات است
  • مقام عاشق و معشوق از دو کون برون است
    که حلقه در معشوق ما سماوات است
  • بباز هر دو جهان و ممان که سود کني
    از آنکه در ره ناماندنت مباهات است
  • هزار باديه در پيش بيش داري تو
    تو اين چنين ز شراب غرور ماندي مست
  • به حکم بند قباي فلک ز هم بگشاد
    دلي که از کمر معرفت ميان در بست
  • پاره دل زانم که در دل دوختن
    نرگس تو پاره يي کار آمدست
  • دل نمي بينم مگر چون هر دلي
    در خم زلفت گرفتار آمدست
  • زان شکر لب شور در عالم فتاد
    کان شکر لب تلخ گفتار آمدست
  • چشمه نوشش که چشم سوز نيست
    درج لعل در شهوار آمدست
  • آنچه در صد سال قسم خلق نيست
    بي رخ او قسم عطار آمدست
  • چون کنم معشوق عيار آمدست
    دشنه در کف سوي بازار آمدست
  • هست ترک و من به جان هندوي او
    لاجرم با تيغ در کار آمدست
  • ليک چون تو بنگري در راه عشق
    قسم هر کس محض پندار آمدست
  • آب از ديده ها از آن باريم
    کاتش عشق در دل افتادست
  • در ازل پيش از آفرينش جسم
    جان به عشق تو مايل افتادست
  • جان نه تنهاست عاشق رويت
    پاي دل نيز در گل افتادست
  • چونکه از خوف اين چنين شب و روز
    عرش را رخت در گل افتادست
  • هست در معرض بسي گرداب
    هر که را اين مسايل افتادست