167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • ديده اي کو که روي تو بيند
    ديده تيره است و يار در بر ماست
  • ما درين ره حجاب خويشتنيم
    ورنه روي تو در برابر ماست
  • راه عشق او که اکسير بلاست
    محو در محو و فنا اندر فناست
  • در چنين دريا که عالم ذره اي است
    ذره اي هست آمدن يارا کراست
  • در دل عشاق از تعظيم او
    کبريايي خالي از کبر و رياست
  • راه ده ما را اگر چه مفلسان حضرتيم
    آيت قل يا عبادي آمده در شان ماست
  • عزم ره داريم نتوان پيش ازين کردن درنگ
    زانکه جلاد اجل در انتظار جان ماست
  • غم مخور عطار چندين از براي جسم خود
    زانکه بحر رحمتش در انتظار جان ماست
  • ناگاه آفتاب رخت تيغ برکشيد
    پس تيغ تيز در تتق مشک ناب بست
  • گر چهره تو در نگشادي فتوح را
    مي خواست طره تو ره فتح باب بست
  • يک شعله آتش از رخ تو بر جهان فتاد
    سيلاب عشق در دل مشتي خراب بست
  • جاني که گشت خيمه نشين جمال تو
    يکبارگي در هوس جاه و آب بست
  • تو را در ره خراباتي خراب است
    گر آنجا خانه اي گيري صواب است
  • در آن خانه تو را يکسان نمايد
    جهاني گر پر آتش گر پر آب است
  • خراباتي است بيرون از دو عالم
    دو عالم در بر آن همچو خواب است
  • به عقل اين راه مسپر کاندرين راه
    جهاني عقل چون خر در خلاب است
  • مثال تو درين کنج خرابات
    مثال سايه اي در آفتاب است
  • براي جست و جوي اين حقيقت
    هزاران حلق در دام طناب است
  • ز شرح اين سخن وز خجلت خويش
    دل عطار در صد اضطراب است
  • تو طفلي وانکه در گهواره تو
    تو را کج مي کند هم دايه توست
  • نيکويي را در همه روي زمين
    گر قبايي هست بر بالاي توست
  • در جهان هرجا که هست آرايشي
    پرتو از روي جهان آراي توست
  • خون اگر در آهوي چين مشک شد
    هم ز چين زلف عنبرساي توست
  • خلق عالم در رهت سر باختند
    ور کسي را هست سر همپاي توست
  • آسمان سر بر زمين هر جاي تو
    در طواف عشق يک يک جاي توست