167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

عشاقنامه عبيد زاکاني

  • به آواز بلند از شاخ شمشاد
    سحرگاه اين ندا در باغ دردار
  • بياور ساقيا مي در ده امروز
    که بختم فرخ است و روز پيروز
  • در اين ده روز عمر سست بنياد
    مياور تا توان جز خرمي ياد
  • به دل گفتم که اي مدهوش بيمار
    غمش را در ميان جان نگهدار
  • سعادت يار و بختم همنشين بود
    زمان در حکم و اقبالم قرين بود
  • رها کن عقل و رو ديوانه ميگرد
    چو مستان بر در ميخانه ميگرد
  • مزن چون نار در خون جگر جوش
    بهي خواهي چو به پشمينه ميپوش
  • برو چشم هوس را ميل درکش
    پس آنگه خرقه را در نيل درکش
  • طمع گستاخ شد بانگي بر او زن
    هوس را نيز سنگي در سبو زن
  • اگر روحت ز آلايش سليم است
    رسيدن در صراط المستقيم است
  • وگر در چاه نفس افتي به خواري
    تو معذوري که بينائي نداري
  • در اين منزل که هم راهست و هم چاه
    علايق هر يکي غولي است بگريز
  • از اين بيغوله غولان چه خواهي
    نه جغدي خانه در ويران چه خواهي
  • نشايد خفت فارغ در شکر خواب
    فتاده کشتي از ساحل به گرداب
  • در او درمان فروشان درد خواهند
    تني باريک و روئي زرد خواهند
  • اگر خوش عيشي و گر مستمندي
    در اين ده روزه کاينجا پاي بندي
  • تردد در ميان خلق کم کن
    چو مردان روي بر ديوار غم کن
  • غنيمت مرد را بي آب و رنگي است
    خوشي در عالم بي نام و ننگي است
  • در اين صحراي بي پايان چه پوئي
    غنيمت زين ره ويران چه جوئي
  • از اين منزل که ما در پيش داريم
    دلي خسته رواني ريش داريم
  • در اين ويرانه گر صد گنج داري
    وزين کاشانه گر صد رنج داري
  • » روند اين همرهان چالاک با تو
    نيايد هيچکس در خاک با تو »
  • در اين بستان گل و نرگس که بوئي
    همان سرو و همان سنبل که جوئي
  • از اين منزل هرآنکو بر نشيند
    کسش ديگر در اين منزل نبيند
  • يکي از مؤبدي پرسيد در راز
    ز جور چرخ و از انجام و آغاز