167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

عشاقنامه عبيد زاکاني

  • من اندر کنج باغي باده در سر
    گرفته ساغري بر ياد دلبر
  • خيالي در دلم ماوا گرفته
    وز آن سودا دلم صحرا گرفته
  • سر اندر پيش چون مستان فکنده
    چو بلبل ناله در بستان فکنده
  • در اين انديشه شب را روز کردم
    فراوان ناله دلسوز کردم
  • ز مشرق بر شفق زر مي فشاندند
    به صنعت لعل در زر مي نشاندند
  • در آن ساعت سخن نوعي دگر شد
    دعاي صبحگاهم کارگر شد
  • ز همت دانه اي در دام کردي
    بدين افسون پري را رام کردي
  • زبان چون در پيام يار بگشود
    دلم خرم شد و جانم بياسود
  • قدح از دست در بستان فکندم
    کلاه از عيش بر ايوان فکندم
  • هيون کوه را در سايه بستند
    ز گوهر بر فلک پيرايه بستند
  • فرو شد شاه خاور در سياهي
    برآمد ماه بر اورنگ شاهي
  • در آن گلشن که ماوا جاي من بود
    بدان صورت که رسم و راي من بود
  • نشستم گوش بر در ديده بر راه
    بيمن دولت بيدار ناگاه
  • مبارک ساعتي فرخنده روزي
    که باز آيد ز در مجلس فروزي
  • چو زد خورشيد رويش در سرا تيغ
    برون آمد گل از غنچه مه از ميغ
  • ز زيبائي گلش در پاي ميمرد
    صنوبر پيش قدش سجده ميبرد
  • صبا زلفش پريشان کرده در راه
    گلاب انگيز گشته گوشه ماه
  • ز عزت بر سر و چشمش نشاندم
    زرش بر سر، سرش در پا فشاندم
  • نشسته او و من استاده خاموش
    در او بکشاده چشم و رفته از هوش
  • چو چشم فتنه جويان رفته در خواب
    مسلط گشته بر آفاق مهتاب
  • چو خلخال زرش در پا فتادم
    به عزت بوسه بر پايش نهادم
  • وز آن عجز غلام و دايه بردن
    حمايت بر در همسايه بردن
  • مرا چون آنچنان بي خويشتن ديد
    به چشم مرحمت در حال من ديد
  • چو گل پيش خودش ميديد در خود
    به صد افسوس ميخنديد بر خود
  • چو گبران لاله در آتش فشاني
    مقرر بر عنادل زنده خواني