167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

عشاقنامه عبيد زاکاني

  • نخستين روز کاين چشم بلاکش
    مرا از عشق او در جان زد آتش
  • خرد ميگفت کي مدهوش بيمار
    غمش را در ميان جان نگه دار
  • کزين بهتر خرد را پيشه اي نيست
    وزين به در جهان انديشه اي نيست
  • شنيدم پند و دل در عشق بستم
    چو مدهوشان ز جام عشق مستم
  • به دست عشق دادم ملک جانرا
    صلاي عشق در دادم جهان را
  • وگر در دام عشق انداختم دل
    شدم آماج محنت باختم دل
  • شبي شوقم شبيخون بر سر آورد
    ز غم در پاي دل جوشي برآورد
  • که کردش اينچنين بيخواب و آرام
    کدامين دانه افکندش در اين دام
  • گهي در خاک غلطد همچو مستان
    گهي سجده برد چون بت پرستان
  • همه وقتي در اين شب هاي تاري
    گهي نالد گهي گريد بزاري
  • به خنده گفت کين خام اوفتادست
    همانا نو در اين دام اوفتادست
  • مرا جادوي چشمت برده از راه
    زنخدان توام افکنده در چاه
  • شوم پروانه در پاي تو ميرم
    به پيش قد و بالاي تو ميرم
  • چو اينجا هست اين ابيات در کار
    ز استادان نباشد عاريت عار
  • چو زلف خويشتن ناگه برآشفت
    بتنديد و در آن آشفتگي گفت
  • چو سودا داري اي ديوانه در سر
    ز سر سوداي ما بگذار و بگذر
  • نه کار تست اين نيرنگ سازي
    سر خود گير تا سر در نبازي
  • چه داري آتشي در زير دامان
    کز آن آتش گريبانت بسوزد
  • ترا آن به که راه خويش گيري
    شکيبائي در اين ره پيش گيري
  • روي چون عاقلان در خانه زين پس
    نگردي اين چنين ديوانه کس
  • کجا مانند تو مسکين گدائي
    رسد در وصل چون من پادشاهي
  • ندارم باک اگر دل گرددت خون
    نگيرد در من اين نيرنگ و افسون
  • تو اي مجنون که عاشق نام داري
    شراب شوق من در جام داري
  • ترا آن به که با دردم نشيني
    که جان در بازي ار رويم ببيني
  • چو اين پيغامها در گوش کردم
    بکلي ترک عقل و هوش کردم