167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عبيد زاکاني

  • خوانده ام بيتي که اينجا عرض کردن لازمست
    از زبان انوري آن در سخت صاحب زمان
  • تا بود دور فلک پيوسته دوران تو باد
    گوي گردون در خم چوگان فرمان تو باد
  • در شبستان جلالت چونکه افروزند شمع
    جرم خور پروانه شمع شبستان تو باد
  • تا مهر توام در دل شوريده نشست
    وافتاد مرا چشم بدان نرگس مست
  • گفتم که دلم گفت که آن ديوانه
    در سلسله زلف پريشان منست
  • دنيا نه مقام ماست نه جاي نشست
    فرزانه در او خراب اوليتر و مست
  • بر آتش غم ز باده آبي ميزن
    زان پيش که در خاک روي باد بدست
  • زنهار ز کار بسته دل تنگ مدار
    در نامه غيب راز سربسته بسيست
  • از وصل تو هر که بود در جمله جهان
    بر داشت نصيبي و من خسته اميد
  • تا ساخته شخص من و پرداخته اند
    در زير لگد کوب غم انداخته اند
  • از شدت دست تنگي و محنت برد
    در خيمه ما نه خواب يابي و نه خورد
  • من شاهد و مي دارم و باغي چو بهشت
    ويشان همه در حسرت اين ميسوزند
  • در حسرت ابرو و سر زلف خوشت
    پيوسته نشسته ام مشوش خاطر
  • بيم است که در بيخودي افسانه شوم
    وانگشت نماي خويش و بيگانه شوم
  • در کوچه فقر گوشه اي حاصل کن
    وز کشت حيات خوشه اي حاصل کن
  • در کهنه رباط دهر غافل منشين
    راهي پيش است توشه اي حاصل کن
  • در گوشه نشسته ام به فسقي مشغول
    هرگز که شنيده فاسق گوشه نشين
  • در درد سرم زين دل سودا پيشه
    کو را نبود بجز تمني پيشه
  • عشاقنامه عبيد زاکاني

  • نباشد در پي مالي و جاهي
    نباشد هرگزش روئي به راهي
  • هرانکو داردش چون ديده در تاب
    نهانش را به خون دل دهد آب
  • ز دور ار سرو بالائي ببيند
    به پايش در فتد دردش بچيند
  • به نور چشم بيند هر کسي راه
    دل مسکين ز چشم افتاده در چاه
  • مرا دل در غم دلداري افکند
    به دام عشق گل رخساري افکند
  • نهان در عقد لؤلؤ درج ياقوت
    حديث شکرينش روح را قوت
  • ز کوي او غباري کاورد باد
    کند در چشم جانها توتيائي