نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان عبيد زاکاني
خوانده ام بيتي که اينجا عرض کردن لازمست
از زبان انوري آن
در
سخت صاحب زمان
تا بود دور فلک پيوسته دوران تو باد
گوي گردون
در
خم چوگان فرمان تو باد
در
شبستان جلالت چونکه افروزند شمع
جرم خور پروانه شمع شبستان تو باد
تا مهر توام
در
دل شوريده نشست
وافتاد مرا چشم بدان نرگس مست
گفتم که دلم گفت که آن ديوانه
در
سلسله زلف پريشان منست
دنيا نه مقام ماست نه جاي نشست
فرزانه
در
او خراب اوليتر و مست
بر آتش غم ز باده آبي ميزن
زان پيش که
در
خاک روي باد بدست
زنهار ز کار بسته دل تنگ مدار
در
نامه غيب راز سربسته بسيست
از وصل تو هر که بود
در
جمله جهان
بر داشت نصيبي و من خسته اميد
تا ساخته شخص من و پرداخته اند
در
زير لگد کوب غم انداخته اند
از شدت دست تنگي و محنت برد
در
خيمه ما نه خواب يابي و نه خورد
من شاهد و مي دارم و باغي چو بهشت
ويشان همه
در
حسرت اين ميسوزند
در
حسرت ابرو و سر زلف خوشت
پيوسته نشسته ام مشوش خاطر
بيم است که
در
بيخودي افسانه شوم
وانگشت نماي خويش و بيگانه شوم
در
کوچه فقر گوشه اي حاصل کن
وز کشت حيات خوشه اي حاصل کن
در
کهنه رباط دهر غافل منشين
راهي پيش است توشه اي حاصل کن
در
گوشه نشسته ام به فسقي مشغول
هرگز که شنيده فاسق گوشه نشين
در
درد سرم زين دل سودا پيشه
کو را نبود بجز تمني پيشه
عشاقنامه عبيد زاکاني
نباشد
در
پي مالي و جاهي
نباشد هرگزش روئي به راهي
هرانکو داردش چون ديده
در
تاب
نهانش را به خون دل دهد آب
ز دور ار سرو بالائي ببيند
به پايش
در
فتد دردش بچيند
به نور چشم بيند هر کسي راه
دل مسکين ز چشم افتاده
در
چاه
مرا دل
در
غم دلداري افکند
به دام عشق گل رخساري افکند
نهان
در
عقد لؤلؤ درج ياقوت
حديث شکرينش روح را قوت
ز کوي او غباري کاورد باد
کند
در
چشم جانها توتيائي
صفحه قبل
1
...
3280
3281
3282
3283
3284
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن