نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.
مثنوي معنوي
بازگونه نعل
در
ره تا رباط
چشمها را چار کن
در
احتياط
گفت پيغامبر که
در
بحر هموم
در
دلالت دان تو ياران را نجوم
هر کجا آيي تو
در
جنگي فراز
بيني آنجا دو عدو
در
کشف راز
در
عمارتها سگانند و عقور
در
خرابيهاست گنج عز و نور
لابه کردي
در
نماز و
در
دعا
کاي خداوند و نگهبان رعا
تا جهان لرزان بود مانند برگ
در
شمال و
در
سموم بعث و مرگ
تو بخوان آن را به خود
در
خلوتي
هين مجو
در
خواندن آن شرکتي
عشق را
در
پيچش خود يار نيست
محرمش
در
ده يکي ديار نيست
يک دهان نالان شده سوي شما
هاي هويي
در
فکنده
در
هوا
آنچ
در
ره ديد از رنج و ستم
گرچه
در
خوردست کوته مي کنم
زانک لولاکست بر توقيع او
جمله
در
انعام و
در
توزيع او
چونک حق قهري نهد
در
نان تو
چون خناق آن نان بگيرد
در
گلو
در
زمان بيهشي خود هيچ من
در
زمان هوش اندر پيچ من
هم
در
آب ديده عريان بيستم
بر
در
تو چونک ديده نيستم
در
قفص افتند زاغ و جغد و باز
جفت شد
در
حبس پاک و بي نماز
در
تن خود بنگر اين اجزاي تن
از کجاها گرد آمد
در
بدن
وآن بيابان سر به سر
در
ذيل کوه
پر خلايق شکل موسي
در
وجوه
جمله کفها
در
دعا افراخته
نغمه ارني به هم
در
ساخته
آن دو فاضل فضل خود
در
يافتند
با ملايک از هنر
در
بافتند
فجفجي
در
جمله ديوان فتاد
شورشي
در
وهم آن سلطان فتاد
مشنو اين دفع وي و فرهنگ او
در
نگر
در
ارتعاش و رنگ او
خاصه که
در
چشم افتد خس ز باد
چشم افتد
در
نم و بند و گشاد
در
روش يمشي مکبا خود چرا
چون همي شايد شدن
در
استوا
در
دل معشوق جمله عاشق است
در
دل عذرا هميشه وامق است
در
دل عاشق به جز معشوق نيست
در
ميانشان فارق و فاروق نيست
آن دهد حقشان که لا عين رات
که نگنجد
در
زبان و
در
لغت
چغز جان
در
آب خواب بيهشي
رسته از موش تن آيد
در
خوشي
هر کراهت
در
دل مرد بهي
چون
در
آيد از فني نبود تهي
در
گذشت از وي نشاني آن چنان
که قضا
در
فلسفه بود آن زمان
اي عزيز مصر و
در
پيمان درست
يوسف مظلوم
در
زندان تست
تا بگويد با حريفان
در
سمر
کو چه دارد
در
جبلت از هنر
گفت يک خاصيتم
در
بيني است
کار من
در
خاکها بوبيني است
در
زمين حق را و
در
چرخ سمي
نيست پنهان تر ز روح آدمي
منظر حق دل بود
در
دو سرا
که نظر
در
شاهد آيد شاه را
من نکردم لا ابالي
در
روش
تو مکن هم لاابالي
در
خلش
اهبطوا افکند جان را
در
بدن
تا به گل پنهان بود
در
عدن
بود جنسيت
در
ادريس از نجوم
هشت سال او با زحل بد
در
قدوم
در
مشارق
در
مغارب يار او
هم حديث و محرم آثار او
آن نظر که کرد حق
در
وي نهان
چون نهد
در
تو تو گردي جنس آن
يوسف و موسي ز حق بردند نور
در
رخ و رخسار و
در
ذات الصدور
از برون دان آنچ
در
چاهت نمود
ورنه آن شيري که
در
چه شد فرود
اي فقيران را عشيره و والدين
در
خراج و خرج و
در
ايفاء دين
تو حياتي مي دهي
در
هر نفس
کز نفيسي مي نگنجد
در
نفس
مرد خفته روح او چون آفتاب
در
فلک تابان و تن
در
جامه خواب
در
اميري او غريب و محتبس
در
صفات فقر وخلت ملتبس
آن يکي
در
کنج مسجد مست و شاد
وآن دگر
در
باغ ترش و بي مراد
در
عماد الملک اين انديشه ها
گشته جوشان چون اسد
در
بيشه ها
در
دل خوارمشه اين دم کار کرد
اسپ را
در
منظر شه خوار کرد
روح را
در
غيب خود اشکنجه هاست
ليک تا نجهي شکنجه
در
خفاست
آنک
در
چه زاد و
در
آب سياه
او چه داند لطف دشت و رنج چاه
صفحه قبل
1
...
326
327
328
329
330
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن