167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در بهشتي غم او در جگرم خار شکست
    که نيابند به درمان دل غمناک آنجا
  • در قيامت دل پر آبله دارد صائب
    دست هر کس صدف در ثمين است اينجا
  • نيست مانع در و ديوار نظربازان را
    چون شرر در دل خارا نگرانيم ترا
  • دو جهان در نظرش دست نگارين گردد
    هر که در چشم کشد خاک کف پاي ترا
  • باده در لعل لب يار نمايد خود را
    آب در گوهر شهوار نمايد خود را
  • در پريخانه خم جوش دگر دارد مي
    سيل در سينه کهسار نمايد خود را
  • در سفر زود خجالت کشد از دعوي خويش
    در وطن هر که سبکبار نمايد خود را
  • حسن کي در دل چون سنگ نمايد خود را؟
    باده در شيشه بيرنگ نمايد خود را
  • در شبستان لحد تلخ نگردد خوابش
    هر که در زندگي از خاک کند مفرش را
  • نيست در روي زمين سوخته جاني، ورنه
    در دل سنگ گمان شرري هست مرا
  • سرکشي لازم حسن است در ايام وصال
    کعبه در موسم حج جمع کند دامان را
  • گر در آن زلف نديدي دل بي تاب مرا
    در سيه خانه ليلي بنگر مجنون را
  • در عنانداري چشم تر من حيران است
    در تنور آن که گره ساخته طوفاني را
  • در هزاران نظر شوخ نباشد صائب
    آنچه در پرده بود ديده حيراني را
  • خوش بود در قدم صافدلان جان دادن
    کاش در پاي خم مي شکند شيشه ما
  • در بهشت برين گر گشاده مي خواهي
    مکن به مردم محتاج، در فراز اينجا
  • لب سؤال، در فقر را کليد بود
    به روي خود مگشا زينهار اين در را
  • عجب که پاي ترا در نگار نگذارد
    ز انتظار تو خوني که در دل است مرا
  • در اميد برآورده ام به گل صائب
    دو چشم در گرو انتظار نيست مرا
  • ز خرج، دخل کريمان يکي هزار شود
    در گشاده، در بسته است باغ مرا
  • اگر به لاله شوي هم پياله در صحرا
    شود دو آتشه رخسار لاله در صحرا
  • سياه خيمه ليلي در گريه مجنون
    نهان به خون شده چون داغ لاله در صحرا
  • در پرده سياهي فقرست نور فيض
    آب حيات در دل شب مي زند صلا
  • بي نيش نيست نوشي اگر هست در جهان
    در شيشه کرده اند حصاري نبات را
  • صائب چو در بساط جهان برگ عيش نيست
    در داغ غوطه زن که گلستان کند ترا