167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان عبيد زاکاني

  • خجل نيم ز جنابت که مرغ همت من
    به بوي دانه نيفتاد هيچ گه در دام
  • نشسته خسرو روي زمين به کام در او
    گرفته دست شراب و گشاده دست کريم
  • به اعتدال چنان فصلهاي او نزديک
    که ايمنست در او برگ گل ز باد خزان
  • حرام گشت بر ابناي دهر فتنه و ظلم
    پناه يافت جهان در حريم امن و امان
  • چو در شعاعه خورشيد نور جرم سها
    چو بر تجلي راي تو آفتاب نهان
  • جهان پناها در زحمتم ز دور فلک
    تو داد بخشي و داد من از فلک بستان
  • اي بر در تو دولت و اقبال پاسبان
    وي خاک آستانه تو کعبه امان
  • هرکس که همچو حلقه برين در ملازمست
    او را اسير و حلقه بگوشند انس و جان
  • بادا هميشه بر در دولت سراي او
    تاييد و بخت و دولت و اقبال را قران
  • خواهد فلک که حکم کند در جهان ولي
    کاري ميسرش نشود بي رضاي تو
  • کس را دگر ندانم و جائي نباشدم
    چون آستانه در دولت سراي تو
  • اي دوش چرخ غاشيه گردان جاه تو
    خورشيد در حمايت پر کلاه تو
  • در دعوي سعادت دنيا و آخرت
    نزديک عقل داد و کرم بس گواه تو
  • در معرضي که جيش تو بر خصم چيره شد
    خورشيد تيره گشت ز گرد سپاه تو
  • چون ستاره در شعاع شمس پنهان ميشود
    چون فروغ شمسه هايش بنگرد خورشيد ماه
  • دولت اقبال در بالاي چترت دائما
    همچو مرغابي سليماني پر اندر پر زده
  • روز اول مشتري چون ديد فرخ طالعت
    در جهانگيري به نامت فال اسکندر زده
  • هرکجا فيروز بختي شهرياري صفدري
    از دل و جان لاف خدمتکاري اين در زده
  • هم سماک رامحش صد تير در دل دوخته
    هم شهاب رايتش صد تير بر مغفر زده
  • در کنه وصف تو نرسد عقل دور بين
    بر قدر بام تو نرود وهم دور پاي
  • مي نوشين ز دست دلبري گير
    که در قد و خدش حيران بماني
  • خرد گويد چو آري در کنارش
    نديدم کس بدين نازک مياني
  • جهان فيض و کرم رکن دين عميدالملک
    که باد تا به ابد در پناه لطف خداي
  • ايوان و قصر و جنت و فردوس برفراشت
    در وي نشست شاد و قدح شادمان گرفت
  • هر بنده اي که بر در او جايگاه يافت
    خود را امير خسرو صاحبقران گرفت