167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان عبيد زاکاني

  • نرگس مخمور را رعشه بر اعضا فتد
    بس که به وقت سحر آب خورد در خمار
  • ظالم نفس خود است هرکه در اين روزگار
    انده پيمان خورد مي نخورد آشکار
  • در پي اميد بود چند توان داشتن
    بر سر راه اميد ديده اميدوار
  • در صف جنگ آنزمان افکند از گرد راه
    تيغ جهانگير شاه زلزله بر کوهسار
  • همچو غواصان در اين درياي موج سيمگون
    غوطه ميزد نور مي انداخت گرد هر کنار
  • من مجرد از خلايق معتکف در گوشه اي
    کرده از روي فراغت کنج عزلت اختيار
  • غرفه درياي حيرت مانده در گرداب فکر
    بر تماثيل فلک بگشوده چشم اعتبار
  • شهرياران همعنان و شهسواران در رکاب
    شير گيران بر يمين و شير مردان بر يسار
  • نقد هر دولت که در گنجينه افلاک بود
    کرده گنجور قضا بر قبه چترش نثار
  • صباح عيد بده ساغريکه در رمضان
    بسوختيم ز تسبيح و زهد و استغفار
  • دميکه بي مي و معشوق و ناي ميگذرد
    محاسب خردش در نياورد به شمار
  • هم از مآثر رمحش ستاره در لرزه
    هم از منافع کلکش جهان پر از ايثار
  • باز آمد از نسايم و الطاف ايزدي
    در بوستان دهر گل خرمي به بار
  • شاها در اين ميان غزلي درج ميکنم
    تا باشد اين طريقه ز داعيت يادگار
  • بر خيل دل ز طره هندو گشا کمين
    در ملک جان به غمزه جادو فکن شکار
  • دامن ز صحبت من بيچاره در مکش
    دست عبيد و دامن لطف تو زينهار
  • دست در زن به دامن گل و مل
    مي سرا هر دمي سنائي وار
  • آسمان بر در تو چون حلقه
    اختران تخته هاش را مسمار
  • در اين حديقه زنگار نسر طاير چرخ
    به بوي ريزه خوان تو ميکند پرواز
  • فراز تخت چو تو شاه کامکار نديد
    سپهر اگرچه بسي گشت در نشيب و فراز
  • کسي که روي بدين دولت آستان دارد
    در سعادت و دولت شود برويش باز
  • در تو قبله حاجات اهل عالم باد
    چنانکه کعبه اسلام قبله گاه نماز
  • در اين ميان غزلي درج ميکنم زيرا
    ز جنس شعر، غزل به براي دفع ملال
  • گذشتم از بر شش دير و قلعه اي ديدم
    يکي برهمن دانا در او گرفته مقام
  • فلک ز تمشيت اوست در مسير و مدار
    زمين ز معدلت اوست با قرار و قوام