167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان عبيد زاکاني

  • خجسته کلک تو دايم ز بحر جود و کرم
    براي گوش امل در شاهوار آرد
  • زبان درازي از آن در چمن کند سوسن
    که حرز مدح شهنشاه بر زبان دارد
  • سري که سر کشيئي با تو آشکارا کرد
    دليکه دشمنئي با تو در ميان دارد
  • قضا به قصد سرش تيغ ميکشد ز نيام
    قدر به کشتن او تير در کمان دارد
  • خجسته ذات شريف ترا که باقي باد
    ز شر حادثه چرخ در امان دارد
  • قطره اشگ من خسته جگر در غم او
    هست خوني که تعلق به سويدا دارد
  • صاحبا شاهد شد سرمه چشم افلاک
    خاک پاي تو که در ديده ما جا دارد
  • راستي خواجه در اين عهد ترا شايد گفت
    که زجودت همه کس عيش مهنا دارد
  • سزد که سر به فلک در نياورد ز علو
    کسي که بنده اين شاه کامران باشد
  • خدايگانا گردون پير ميخواهد
    که در حمايت آن دولت جوان باشد
  • ز بهر سائل و زاير خجسته خامه تو
    گره گشاي در گنج شايگان باشد
  • فداي خاک در کبريات خواهد بود
    عبيد را نه يکي گر هزار جان باشد
  • در همه کار اجتهاد از تو
    نصرت از کردگار خواهد بود
  • در چنين دولت ار بود غماز
    نافه هاي تتار خواهد بود
  • رفت آنکه قصد خون گوزنان کند پلنگ
    با شير در نشيمن گوران کند قرار
  • پنهان شدند در عدم آباد جور و ظلم
    تا عدل پادشاه جهان گشت آشکار
  • اي خسرويکه حاصل دريا و نقد کان
    در چشم همت تو ندارند اعتبار
  • اقبال بنده ايست وفادار بر درت
    در حضرت تو مانده ز اجداد يادگار
  • کوه بلند مرتبه کز حلم دم زند
    بحر گشاده دل که دهد در شاهوار
  • از رعد کوس در سر گردون فتد طنين
    وز برق تيغ بر دل شيران فتد شرار
  • پيکان آب داده کند رخنه در زره
    نوک سنان نيزه ز جوشن کند گذار
  • گرد از يلان برآرد و افغان ز پردلان
    بازوي کامکار تو در قلب کارزار
  • تيغت ز خون پيکر گردان در آنزمان
    از کشته پشته سازد و از پشته لاله زار
  • دارد بسي اميد به عالي جناب تو
    اي هر که در جهان به جنابت اميدوار
  • تا آب درگذر بود و باد در مسير
    تا کوه راسکون بود و خاک را قرار