167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان عبيد زاکاني

  • تا شنيدم آتشي در من فتاد
    آنکه بي ما عزم بستان کرده بود
  • ناله دلسوز ما چون گوش کرد
    رحمتي در کار ياران کرده بود
  • نعره اي گر ميزند شوريده اي در بيخودي
    از پيش حالي به گوش ما صدائي ميرسد
  • هوس خانقهم نيست که بيزارم از آن
    بوريائي که در او بوي ريائي باشد
  • صوفي صافي در مذهب ما داني کيست
    آن که با باده صافيش صفائي باشد
  • پير ميخانه از خانه برون کرد مگر
    ننگ دارد که در آن کوچه گدائي باشد
  • جان ز من ميخواست لعلش در بهاي بوسه اي
    بي تکلف مختصر چيزي تمنا کرده بود
  • جوق قلندرانيم در ما ريا نباشد
    تزوير و زرق و سالوس آيين ما نباشد
  • شوريدگان ما را در بند زر نبيني
    ديوانگان ما را باغ و سرا نباشد
  • خوش ايستاده و با لعل دلبران در عشق
    طرب گزيده و با جور نيکوان دمساز
  • هميشه بر در ميخانه ميکند مسکن
    مدام بر سر ميخانه ميکند پرواز
  • شده برابر چشمش هميشه گوشه نشين
    مدام در خم محراب ابروئي به نماز
  • عبيد وار هر آنکس که هست در عالم
    دعاي دولت او ميکند به صدق و نياز
  • عبيد از دولت خسرو در اين فصل
    بناي عيش شيرين ميکند باز
  • ما خستگان در آتش شوقش بسوختيم
    وان شوخ ديده سير نگشت از جفا هنوز
  • مسکين عبيد در غم عشقش ز جان و دل
    بيگانه گشت و يار نشد آشنا هنوز
  • يکدم قرار نيست دلم را ز تاب عشق
    در آتشم ز دست دل بي قرار خويش
  • در اين چنين سره فصلي و نوبهاري خوش
    خوشا کسيکه کند عيش با نگاري خوش
  • به رغم مدعيان در فراق او هرکس
    بپرسدم که خوشي گويمش که آري خوش
  • وصل جانان باشدم جان گو مباش
    در جهان جز فکر جانان گو مباش
  • چو دردم ميشود افزون در آن حال
    بر آن کو ميدهد جان ميبرم رشگ
  • يوسف روح را ز شومي نفس
    مانده در قعر چاه مي بينم
  • در دل بي قرار مي نگرم
    ناله و سوز و آه مي بينم
  • ما سرير سلطنت در بينوائي يافتيم
    لذت رندي ز ترک پارسائي يافتيم
  • پيش از اين در سر غرور سرفرازي داشتيم
    ترک سر کرديم و زان زحمت رهائي يافتيم