167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • بر حرير گل گذارد پاي در صحراي حشر
    هر سبکدستي که بردارد ز راه خلق خار
  • چشمه کوثر که آبش مي دهد عمر ابد
    دارد از چشم گهربار تو نم در جويبار
  • دامن از دست زليخاي هوس بيرون بکش
    تا شوي چون ماه کنعان در عزيزي نامدار
  • تا برآيي همچو عيسي بر سپهر چارمين
    چارپاي طبع را بگذار در اين مرغزار
  • تا نيامد رايض شرع تو در ميدان خاک
    سرکشي نگذاشت از سر ابلق ليل و نهار
  • بود چشم آفرينش در شکرخواب عدم
    کز صبوح باده وحدت تو بودي ميگسار
  • در ره دين باختي دندان گوهربار را
    رخنه اين حصن را کردي به گوهر استوار
  • سنگ را در پله معجز درآوردي به حرف
    ساختن خصم دو دل را چون ترازو سنگسار
  • در پس ديوار محشر روي پنهان کرده است
    گلشن فردوس از بس شرمسار اشرف است
  • ديده يعقوب در آغوش بوي پيرهن
    چشم بر راه نسيم بي غبار اشرف است
  • چون سواد چشم خوبان، گوشه هاي دلفريب
    از براي ميکشي در هر کنار اشرف است
  • نيست جز مازندران دارالاماني خاک را
    وقت آن کس خوش که ساکن در ديار اشرف است
  • گر شراب بي خماري هست در جام سپهر
    بي تکلف آبهاي خوشگوار اشرف است
  • از هجوم گل رگ لعل است هر خاري در او
    سينه کوه بدخشان داغدار اشرف است
  • ابر چون بال پري، پر در پر هم بافته است
    غالبا تخت سليمان کوهسار اشرف است
  • هست از فيض قدوم شهريار نوجوان
    اين برومندي که در خاک ديار اشرف است
  • اشرف که بهشت است ازو در عرق شرم
    بالا نکند سر ز هواي صفي آباد
  • پيمانه ز خود باده گلرنگ برآرد
    در انجمن نشأه فزاي صفي آباد
  • چون غنچه گل باز شود غنچه پيکان
    در بوم و بر عقده گشاي صفي آباد
  • اشرف که در آراستگي باغ بهشت است
    يک گوشه ندارد به صفاي صفي آباد
  • چون روي عرقناک نمايد ز ته زلف
    در زير رگ ابر، لقاي صفي آباد
  • کوکب بختي که من دارم، عجب نبود اگر
    گل فتد در ديده روزن مرا از ماهتاب
  • در شب يلداي بخت من نيارد شد سفيد
    گر يد بيضا نماند از گل صبح آفتاب
  • چنان که صحبت رنگين نمي رود از ياد
    هميشه در دل من هست خارخار بسنت
  • روي در صحرا نهد چون محمل ليلي قفس
    بلبل مستي چو آهنگ غزل خواني کند