167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

تذکرة الاوليا عطار

  • ... «خوفناک تر چيزي در دنيا که خوف شما از آن بيشتر شد، چه بود؟». ...
  • ... خويش از حرام، هرگز در جمله عمر هيچ چشم زخم بدو راه نيابد» - مگر ...
  • ... شناخت غرقه گشت در درياي اندوه و شادي ». وگفت: «غايت معرفت حيرت ...
  • ... خوف کرد. گفت: «در سر تو بيرون از خوف قطعيت هيچ خوف ديگر هست؟». ...
  • ... آن وقت نيند که در وي بود». گفتند: «از جمله خلق باکدام قوم صحبت ...
  • ... جاي آورد و چندان در صدق قدم زد که مشاراليه گشت. ...
  • ... طهارت خود بشکست. در حال تيمم کرد. گفتند: «اينک دجله، تيمم چرا ...
  • ... خداي - عزوجل - در حق کسي آن است که او را مشغول کند به کار نفس ...
  • ... بود و شغل ايشان در خداي بود». ...
  • ... اميد داشتن به رحمت در نافرماني جهل و حماقت است ». ...
  • ... شدن از آنچه هست در دست خلايق ». و گفت: «هر که عاشق رياست است، ...
  • ... را مي بيند و تو در زمره مساکين نباشي ». ...
  • ... سي و يک روز بر در رضا - رضي الله عنه - مزاحمت کردند و پهلوي ...
  • ... شونيزيه روم. برفتم و در مسجد شخصي ديدم هايل. ...
  • ... «بينم. آن گاه که در سماع و وجد افتند بينمشان که از کجا مي نالند» ...
  • خويشتن را در کنار او افگند. و عيال نيز از يک سو زاري مي کردند و ...
  • ... گردد، زن گفت: «مرا در زندگي بيوه کردي و فرزندان را يتيم. اگر ...
  • ... برفت، احمد را ديد در گورخانه يي بر خاک خفته و نفس بر لب آمده ...
  • ... تعالي - عهد بود که در هيچ چيز وي را مخالفت نکند. ...
  • ... ابوسليمان گفت: «برو در آنجا نشين ». ...
  • ... نيايد وتا جهد نکند در عبادت. ...
  • ... چيزي مي آمد و من در رنجي تمام بودم. ...
  • چون مرا ديدند، در من آويختند و گفتند: کالاي ما تو برده اي » - ( ...
  • ... چندين پسر بود و در عهد او گرگ مردم خوار پديد آمده بود. چند پسر ...
  • و يک بار مريدان در باديه گفتند: «گزير نيست (از قوت ». شيخ گفت: ...
  • ابوتراب گفت: شبي در باديه مي رفتم تنها و شبي به غايت تاريک بود. ...
  • در علم و عمل قدمي راسخ او را بود و به لطايف و حقايق مخصوص بود و ...
  • ... را بنشاند. يحيي در گريستن آمد. گفتند: «چرا مي گريي؟ همين ساعت ...
  • روزي در پيش او مي گفتند که: «دنيا با ملک الموت حبه يي نيرزد». ...
  • وگفت: «اگر مرگ را در بازار فروختندي و بر طبق نهادندي، سزاوار ...
  • ... درم کژدم است. دست در آن مکن تا افسون وي نياموزي. و اگر نه زهر ...
  • ... «خوف درختي است در دل و ثمره آن دعا و تضرع. چون دل خايف گردد، ...
  • ... . دختر امير هري در مجلس بود. ...
  • ... سال نخفت. و نمک در چشم مي کرد و چشمهاش چون دو کاسه خون شده بود. ...
  • ... وگفت: «نظر کردم در نفس خود و عمل خود و تقصير خود. پس نااوميد ...
  • ... او پرسيدند که: «در شب چوني؟». گفت: «مرغي را که بر بابزن زده ...
  • ... داد، يک روز طعام در پيش نهاد وگفت: «خداوندا! مهمان فرست ». ...
  • ... شدم. او را ديدم در محراب نشسته. چون مرا بديد گفت: «هيچ بيت ياد ...
  • ... گفت: من متحير شدم در کار او، و اعتقاد من سستي گرفت. ترسيدم. ...
  • در نشابور بر کس اعتماد نداشت که کنيزک را به وي سپارد. پيش ...
  • و گفت: «هرکه در بحر تجريد افتاد، هر روز تشنه تر بود و هرگز سيراب ...
  • ... «عزيزترين چيزي در دنيا اخلاص است و هرچند جهد مي کند تا ريا از ...
  • ... . او را گفتند: «در شهر نشابور جهودي جادوست، تدبير کار تو او کند» ...
  • يک روز نابينايي در بازار مي گذشت و اين آيت مي خواند: بسم الله ...
  • ... . يکي برداشتم و در دهان نهادم . ...
  • ... نطلبي ». جنيد گفت: «در عمل آريد اصحابنا» ابوحفص گفت: «اين (به) ...
  • ... حالها و ملازمت سنت در همه فعلها و طلب قوت حلال ». ...
  • ... خد را متهم ندارد در همه وقتها، و همه حالتها مخالفت خود نکند، ...
  • و در وقت نزع گفت که : « شکسته دل بايد بودن به همه حال از ...
  • ... توبه او آن بود که در راه کاغذي يافت: «بسم الله الرحمن الرحيم » ...