167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • هست اگر آسايشي در زير تيغ و خنجرست
    ديده حيران قرباني بر اين معني گواست
  • در خور ظرف است اينجا هر دهان را لقمه اي
    ضربت تيغ شهادت طعمه شير خداست
  • کور اگر روشن شود در روضه اش نبود عجب
    کان حريم خاص مالامال از نور خداست
  • عقده ها از ماتمش روي زمين را در دل است
    دانه تسبيح، اشک خاک پاک کربلاست
  • مي دهد غسل زيارت خلق را در آب چشم
    اين چنين خاک جگرسوزي ز مظلومان کراست؟
  • قطره اشکي که آيد در عزاي او به چشم
    گوشوار عرش را از پاکي گوهر سزاست
  • بر فرق تاج خسروي از لطف ايزدي
    در بر دعاي جوشنش از حفظ کردگار
  • دارد شکوه شهپر سيمرغ و کوه قاف
    در قبضه شجاعت او تيغ آبدار
  • از داغهاش دود چو مجمر شود بلند
    گر در دل پلنگ کند خشم او گذار
  • شيران چو سگ قلاده به گردن گذاشتند
    در روزگار صولت آن شاه نامدار
  • گرديده است چون سگ اصحاب کهف، گرگ
    در روزگار معدلتش معتکف به غار
  • ياقوت و لعل سفته برآيد ز صلب سنگ
    گر کوه را سنانش در دل کند گذار
  • بي مشق اگر چه قطعه نويس است تيغ او
    پيوسته در شکار کند مشق کارزار
  • افکنده تيغ موج به گردن ز انفعال
    اينک به عذرخواهي آن دست در نثار
  • چو مغز پسته فلک در شکر شود پنهان
    چو پسته تو درآيد به شکرافشاني
  • گهر ز صلب صدف سفته در وجود آيد
    نگاه تند کني گر به ابر نيساني
  • در آفتاب قيامت برهنگي نکشد
    به جرم هر که تو دامان عفو پوشاني
  • ميانه تو و عباس شاه خلد سرير
    تفاوتي است که در نقش اول و ثاني
  • چو ماه عيد به انگشت مي نمايندش
    ز بس که تيغ تو طاق است در سرافشاني
  • نه هر سواد که باشد مطابق اصل است
    يکي است کعبه مقصود در تمام جهان
  • اگر چه هست ده انگشت در شمار يکي
    بلند نام ز سبابه مي شود ايمان
  • ازان زمان که فلک پاي در رکاب آورد
    نديد شاهسواري چو او درين ميدان
  • به شمع دست حمايت شود نسيم سحر
    در آن ديار که حفظش دهد صلاي امان
  • اگر به کوه کند عزم راسخش اقبال
    چو رود نيل شود شاخ شاخ در يک آن
  • پلنگ از آتش خشمش ستاره سوخته اي است
    که چون شرر شده در صلب کوهسار نهان