167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

مثنوي معنوي

  • آن يکي را در قيامت ز انتباه
    در کف آيد نامه عصيان سياه
  • آنچنان نامه پليد پر وبال
    در يمين نايد درآيد در شمال
  • تو روا داري که اين نامه مهين
    بگذرد از چپ در آيد در يمين
  • بود در حمام آن زن ناگهان
    يادش آمد طشت و در خانه بد آن
  • گشت پران جانب خانه شتافت
    خواجه را در خانه در خلوت بيافت
  • آن کنيزک جست آشفته ز ساز
    مرد بر جست و در آمد در نماز
  • شوي خود را ديد قايم در نماز
    در گمان افتاد زن زان اهتزاز
  • پس در حمام را بستند سخت
    تا بجويند اولش در پيچ رخت
  • در جگر افتاده استم صد شرر
    در مناجاتم ببين بوي جگر
  • در بن چاهي همي بودم زبون
    در همه عالم نمي گنجم کنون
  • ضعف قطب از تن بود از روح ني
    ضعف در کشتي بود در نوح ني
  • گفت خر گر در غمم گر در ارم
    قسمتم حق کرد من زان شاکرم
  • گفت پيغامبر که بر رزق اي فتي
    در فرو بسته ست و بر در قفلها
  • هر طرف در وي يکي چشمه روان
    اندرو حيوان مرفه در امان
  • از منافق عذر رد آمد نه خوب
    زانک در لب بود آن نه در قلوب
  • هر چه در دوشاب جوشيده شود
    در عقيده طعم دوشابش بود
  • کنده اي را لوطيي در خانه برد
    سرنگون افکندش و در وي فشرد
  • آن يکي در خانه اي در مي گريخت
    زرد رو و لب کبود و رنگ ريخت
  • چه در افتاديم در دنبال خر
    از گلستان گوي و از گلهاي تر
  • کمترين فرعون چست فيلسوف
    ماه او در برج وهمي در خسوف
  • هشت جنت گر در آرم در نظر
    ور کنم خدمت من از خوف سقر
  • در نگنجد عشق در گفت و شنيد
    عشق درياييست قعرش ناپديد
  • در تصور در نيايد عين آن
    عيب بر تصوير نه نفيش مدان
  • تا تو باشي در حجاب بوالبشر
    سرسري در عاشقان کمتر نگر
  • خاک را ديدي برآمد در هوا
    در ميان خاک بنگر باد را
  • هيچ کس در ملک او بي امر او
    در نيفزايد سر يک تاي مو
  • تو نمي ياري برين در آمدن
    من نمي آرم ز در بيرون شدن
  • نکته گفتي جبريانه در قضا
    سر آن بشنو ز من در ماجرا
  • اين دو ضد عرضه کننده ت در سرار
    در حجاب غيب آمد عرضه دار
  • اختياري هست در ما ناپديد
    چون دو مطلب ديد آيد در مزيد
  • صدق هر دو ضد بيند در روش
    هر فريقي در ره خود خوش منش
  • دست زن در کرد در شلوار مرد
    کير او بر دست زن آسيب کرد
  • گرچه در ايمان و دين ناموقنم
    ليک در ايمان او بس مؤمنم
  • دو سبو بستد غلام و خوش دويد
    در زمان در دير رهبانان رسيد
  • سايه در روزست جستن قاعده
    در شب ابري تو سايه جو شده
  • عفو کن اي مير بر سختي او
    در نگر در درد و بدبختي او
  • تو ز غفلت بس سبو بشکسته اي
    در اميد عفو دل در بسته اي
  • بحر علمي در نمي پنهان شده
    در سه گز تن عالمي پنهان شده
  • اين يکي نقشش نشسته در جهان
    وآن دگر نقشش چو مه در آسمان
  • پاي ظاهر در صف مسجد صواف
    پاي معني فوق گردون در طواف
  • فکر در سينه در آيد نو به نو
    خند خندان پيش او تو باز رو
  • نه به وقت خشم و کينه صبرهات
    سست گردد در قرار و در ثبات
  • در زمان حال و انزال و خوشي
    خويشتن بايد که از وي در کشي
  • آمد آن يک در تفحص در پيش
    ديد کافر را به بالاي ويش
  • زير دست و پاي اسپان در غزا
    صد فنا کن غرقه گشته در فنا
  • در جهاد اکبر افکندم بدن
    در رياضت کردن و لاغر شدن
  • در دو عالم تو مرايي بوده اي
    در دو عالم تو چنين بيهوده اي
  • آن يکي بودش به کف در چل درم
    هر شب افکندي يکي در آب يم
  • آن بت شيرين لقاي ماه رو
    در عجب در ماند از مردي او
  • من در خانه کسي ديگر زدم
    او در خانه مرا زد لاجرم